(فريبا حاج دايي)

پاموک مي‌نويسد:

- چون کار بهتري سراغ ندارد.

- چون تمام روز در اتاق نشستن را دوست دارد.

- چون شيفته و شيداي کاغذ و قلم است.

- چون به ادبيات، هنر و رمان اعتقاد دارد.

- چون از فراموش شدن مي‌ترسد.

- چون مي‌خواهد تنها باشد.

- چون مي‌خواهد خوانده شود.

- چون مي‌خواهد صفحه را تمام کند.

- چون ديگران انتظار دارند بنويسد.

- چون به بي‌مرگي کتاب‌هايش در قفسه اعتماد دارد.

   او مي‌نويسد چون، دانسته يا نادانسته، به انسان‌ها اعتماد کرده است و مي‌خواهد زندگي را به چيز بهتري تبديل کند و آن را غني‌تر سازد.

ادامه مطلب

                              نظملي

نظمعلی که دروازه را گشود و بر روی تخت آلاچیق اش نشست ، سماور زغالی اش غل غل می جوشید . و بوی چای بهاره همه ی حیاط را پر کرده وبود. کلاه اش را بر کف دستش کوبید و با دست دیگر به خاراندن سرش مشغول شد.

ادامه مطلب

    زندانی    

(محمود بدر طالعی)

اشاره :

محمود بدر طالعی از پیشگامان قصه نویسی گیلان ، دست کم

 در چهار دهه اخیر توانسته آنچنان از خطه گیلان خود را بالا

بکشد  تا در بین داستان  نویسان معاصر جایگاهی  برای خود

پیدا کند که  برازنده ی  قلم  انسان دوستانه اش باشد. قلمی  که

 نشأت  گرفته  از  پیرامونش ـ یعنی همان  مردمی  که به آن

عشق  می ورزد . در آینده  از استاد بدرطالعی  بیشتر خواهیم

گفت و نوشت و در این جلسه با یکی از داستان های  کوتاهش

 پُست هفته را بروز می نماییم:

«راوک» از کنار درختان خیس می گذشت . مردی که از روبروی خیابان می آمد ، نگاهش به او دوخته شده بود . به راوک که رسید ، ایستاد.

گفت:

ـ منو می شناسین. تازه از زندون در اومدم.

راوک حیرت زده گفت:

ـ نه . از کجا بشناسم ؟

ـ مگه روزنامه نمی خونین ؟

ـ نه.

ـ رادیو که گوش می کنین؟

ـ نه .

 

ادامه مطلب