کوچک جنگلی به روایت یان کولارژ

جمشید شمسی پور خشتاونی

اشاره:

ره آورد گیل منتشر شد.ماهنامه ره آورد گیل از آن دسته  مجلات پژوهشی گیلان است که در این چند ساله توانسته در بین اهل پژوهش جایگاه والایی برای خود پیدا نماید و در کنار ادبیات معاصر به فرهنگ و هنر و ادبیات بومی شمال ایران نیز می پردازد.

این نشریه مردمی در تازه ترین شماره ی خود (52ـ53 پیاپی 65ـ66 مرداد و شهریور95) در کنار آثار معاصرین و ادبیات بومی منطقه ، مقاله ای از گیلان شناس و شاعر تالش ، جمشید شمسی پور خشتاونی در تبار شناسی از نهضت جنگل به چاپ رسانده که برای اهل پژوهش و تاریخ نهضت جنگل قابل توجه است . خشتاونی با بهره گیری از کتاب مستشار انگلیسی چک تبار، تحت نام «بیگانه ی در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ زوایای مبهم نهضت جنگل را که تاکنون کتمان مانده بود تحلیل نموده است .

در کنار معرفی از کتاب عنوان داشته که میرزا کوچک خان از تبار رشوندهای الموت و کُرد بود.اگر در دوره دوم و سوم نهضت جنگل به منطقه ی آلیان پناه برده ، با هنر زبان کُردی توانسته حلقه ی سرداران خود را در پیرامونش جمع نمایند.که بخشی از این اسناد را از دل همین کتاب گرفته و بخش های دیگر را که در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی ثبت  و ضبط است ـ و تاکنون گیلان شناسان از وجود چنین اسنادی بهره بهینه نبرده اند تا گفته باشند این زبان کُردی بود که بعد از منطقه ی آلیان بیشترین نقش را در تاریخ مبارزات 7ساله جنبش جنگل داشته است .مقاله ای که هم اکنون در نشریه تازه منتشر شده ی ره آورد گیل در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است . ما نیز با کسب اجازه از خشتاونی در اختیار خوانندگان قرار می دهیم:

***

از جنبش جنگل روایت های فراوانی در دسترس و تالیفات زیادی صورت گرفته است .همچنین مراکز متعددی به آن پرداخته و یا پیگیر آن هستند . تنها کتابی که ازنزدیک به نقل حوادث و وقایع نهضت جنگل پرداخته و ناگفته های بیشماری با خود دارد«بیگانه ای در کنار کوچک خان» اثر یان کولارژ مهمان چک تبار میرزا می باشد.

کتابی که در تشخیص ارزش استنادی ، به مراتب جدی تر و عمقی تر است . این اثر را رضا میرچی ترجمه و نشر فرزان روز در سال 1384 منتشر ساخته است.

 

ادامه مطلب

تولیدی که در تالش[فتره لس] باشد!

گاهی وقت ها نمی توان واقعیت ها را از خوانندگان پنهان نمود و ناگفتنی ها را نگفت. چرا که پنهان کاری چنین فرایندی ، خود فرایند منفی دیگری را در پی خواهد داشت. به همین خاطر این نوشتار نیز همانند دیگر نوشتار انتقادی مان بر می گردد به تالش و ناهنجاری هایی که[البته با پوزش از اهل قلم تالش که چنین دیالوگ هایی را می بینند و می خوانند که بعضن نیاز است چنین پدیده هایی آسیب شناسی گردند]که هر از چند گاه در رسانه های مکتوب و مجازی مرتبط با تالش سر از ناکجاآبادی در آورده که نگاه ها را به سوی خود جلب می نماید و در چند پلان در زیر خواهد آمد.

(1)

هفته های قبل یکی از دوستان طناز و بذله گوی مان ، در طی تماسی همراه با هجویات همیشگی اش که ما را از نیش و کنایاتش بی نصیب نمی گذارد و هر چند وقت محبت می کنند و جویای حال مان می شود . طبق معمول هم ما را از بعضی اخبار و روایات مطلع می سازد. این بار نیز سوژه اش را شکار نموده و با حالت تمسخر و توأم با شوخی که در کل ، شیرازه ی کلامش را تشکیل می دهد، با این یاد آوری که «جناب وزمتر؛ اخیراً به حریم تلگرام رفته ای؟[که خوشبختانه و یا متأسفانه میانه ی خوبی هم با اینستاگرام و تلگرام و...ندارم]آقای منفی باف ، هی می گویی تالش تولید ندارد، تالش پیشرفت ندارد، تالش هنر ندارد، تالش زنده نمی ماند ، چه و چه و چه را ندارد.برو بخوان! مطالعه کن! درجه سوادت را بالا ببر! برادر من . این [فتره لس] تالشی که در فلان بازار خرید و فروش می شود را ببین که در شبکه ی اجتماعی چها می کند ؟! اصلن رفته ای تا ببینی؟ بعد می نویسی[با اینستاگرام و تلگرام و... تالش زنده نمی شود] تالش با اینها به جایی نمی رسد! هی داد سخن می رانی که ... پس تکلیف تولید [فتره لس] مان چه می شود؟ برو PMهایش را بخوان این همه استقبال از آن شده است .

ادامه مطلب

 نقش روزنامه نگاران در همایش ها

مدتی قبل یکی از روزنامه نگاران معاصر گیلانی در شِکوهِ و گلایه از ضعف روزنامه نگاران ، مطلبی را در گیلان انتشار داده بود تحت عنوان «گردغبار این روزآفتابی را فرو بنشانیم» و آورده بود:« جامعه به ویژه استان ما با انبوه روزنامه نگاران آماتوری رو به روست که نه فضا و فرصتی برای حرفه ای شدن دارند و نه حرفه ای شدن شان اعتباری برای آنها به همراه دارد . در چنین فضای نابسامانی آنچه باقی می ماند چسبیدن به لقمه نانی که معیشت ناچیز روزمره را برای روزنامه نگاران فراهم می سازد.»

این روزنامه نگار چیره دست و با تجربه ی گیلانی که قلم وزین اش مایه ی افتخار گیلان ماست در راه پیشبرد «گیلان شناسی» زحماتی در طول این سال ها متقبل شده است و سوگنامه یی که در خصوص خبر نگار نوشته است ، واژه گانش ما را به یاد گذشته انداخت و به تاریخی برد، شاید نسل امروزی بی خبر از آن باشد که در گذشته بنام قلم بر سر خبرنگار چه می آمد؟ اگر چه هر بزرگ نامی حاشیه هایی هم در پیرامونش وجود دارد و برای اهداف اش می بایست این حواشی را نیز تحمل کند.

این موضوع ما را به یاد زنده یاد محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز»انداخت.روزنامه نگاری که با قلم نان می خورد اما نان و پنیر و ریحان می خورد.لقمه را از دست مردم می گرفت .با مردم نفس می کشید.نان مردم را بر روی کاغذ می نوشت .در خیابان ها با مردم بود .شعارشان با مردم بود.همه چیز را با مردم تقسیم می کرد. اگر چه عده ای آمدند و گفتند که وی در بالا شهرویلا دارد ،نوکر دارد. خدمه دارد. چنین است و چنان . همان هایی که علیه وی نوشته بودند تاریخ به درستی نوشتارشان را بر ملا ساخت و مردم همه ی این ها را می دیدند .

ادامه مطلب