تابستان امسال كتابي در گيلان منتشر شد تحت نام «112شاعر شمالي» و در آن هزار قطعه شعر به چاپ رسيده بود . همانگونه كه قبلن در اين تارنما به آن اشاره شد، مؤلف كتاب پيشنهاد گردآوري شعر تالشي را به خشتاوني داد ، ايشان نيز بنابر دلايلي در اين خصوص شانه خالي نمود و توپ را به زمين جوانان تالش انداخت تا فردا بتواند به دفاع از حُرمت شعر بر خيزد و تا آخرين لحظه يي كه كتاب زير چاپ بود نه اين اجازه را به خود داد از مؤلف بپرسد چند شاعر تالش شعر داده اند؟ چه شعرهايي فرستاده شده ؟ قطعات فرستاده شده ازچه كساني است؟خوب است ؟ متوسط است ؟ بد است ؟بدتر است؟ و... تا اينكه كتاب منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت .دربين 13 شاعر تالشي كه قطعاتي از آنها درمجموعه ي ياد شده به چاپ رسيد ، يكي داود محبي زاده گشتي با دوقطعه شعر كوتاه بود.
همانگونه كه پيش تر گفته شد ،مقاله ي حاضر بُرشي از
تحقيقاتسهدهه يخشتاونيرادربر ميگيرد
كهبهيكياز سرداراننهضتجنگل ، غلامعلي
بابا ماسولهاختصاصدارد ،در مجلهتخصصي
گيله وا شماره ي جديد 133 مهرو آبان(انتشارآذر)
1393 «به مناسبت صدمين سال آغاز نهضت ...»
انتخاب نموده و به چاپ رسيده است با هم مي خوانيم:
آنگونه كه در اسناد تاريخي و برگ نوشته هاي پيرامون آن آمده ـ غلامعلي باباماسوله ، از چهره ي درخشان شاخه ي نظامي«اتحاد اسلام» در نهضت جنگلو همچنين يكي از برجسته ترين ياران صديق ميرزاكوچك خان مي باشد. كه توانست در بين رهبران جنبش ، جاي ويژه يي براي خود به دست آورد.
ماهي كه سپري شد ، اگرچه براي پيشكسوتان ، شاعران و نقادان تالش اندكي تلخ و ناگواربود ، اما هرچه بود پيام زيبايي را به عاشقان اين قوم نجيب و دوست داشتني تالش داد كه مسئولين اش مهربان و دست و دل بازند. عاشق قوم خوداند. به زبان شان عشق مي ورزند. به شعرشان احترام مي گذارند. به سلايق مختلف حُرمت مي گذارند و مي دانند اين سليقه هايند كه قوم شان را در بين ديگر اقوام برجسته مي كند. وقت مي گذارند ودر بدترين شرايط كاري به همايش ها سر مي زنند. سخنراني مي كنند. از خود مايه مي گذارند. وجاهت و داشته هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي شان را در اين راه هزينه مي كنند.
پنجم دي ماه هر سال ، سالگرد چخوف ايران ـ اكبر رادي ست.
به همين مناسبت يادداشتي را كه در همان اوايل درگذشت ،
توسط شاگردش (نغمه ثميني) كه شب را در بيمارستان بر
بالين اش گذراند و سپيده دم صبح كه شاهد عروج روحش
بود ، دو سه ساعت بعد آن را كه در حين ترك بيمارستان ،
در تاكسي با اشك و آه نوشته بود، به جرايد سپرد و ما امسال
را به ياد رادي به همان يادداشت بسنده نموده ايم كه در زير
خواهد آمد:
پنج دي ماه، ظاهراً چهار صبح يا همين حدود در بيمارستان پارس... حتي وقتي منتظرش هستي غيرمنتظره است. حتي وقتي فکر مي کني آماده يي و لباس هاي سياهت در گنجه شق و رق و عصا قورت داده نشسته اند به انتظار. حتي زماني که بارها با دوست و آشنا حرفش را زده يي: سرطان، همين حالااز بيمارستان بيرون آمده ام. چند ساعت پس از مرگ است: همه يک جور بهت زده اند: همسرش بيش از همه شايد.