«کاس آقا حسام» از چشم استاد احمد علی دوست

جمشید شمسی پور «خشتاونی»

 

دراین پیش در آمد مختصر، لازم است یاد آور شوم ، بار اولی که نام «کاس آقا حسام» و دیگر نام هایی که خواهد آمد ، به گوشم خورد، سال 1355 بود.نوجوان بودم و پُر از انرژی و شیفته ی ارزش های سنتی و هوشیاری تاریخی که حاصل طراوشات ذهنی برگرفته از«عمارت زیده» بود که در جوار زادگاهم در روستای خشکنودهان قرار داشت.

در نزدیکی عمارتِ حسن خان آلیانی ، قهوه خانه ای (داخل بازار زیده) به همت شخصی بنام«علی محمودی» دایرـ و در کنار سرویس دهی نان و لوبیا و چای ـ خدمات فرهنگی هنری را هم سرلوحه کسب و کارش قرار داده بود. مردی آرام و استوار و با ذهنی سرشار ازاطلاعات به گذشته  ، این ها نام وی را در روستاهای اطراف بر سر زبان ها انداخته بود. از آنجایی که طالقانی تبار بود و پدر وی گویا قبل از نهضت جنگل به این روستا هجرت کرده و در آنجا تشکیل خانواده می دهد و در همان جا نیز ساکن و ماندگار می شود.

وی از پدر خویش خاطرات بیشماری در ذهنش داشت که به سال های دورو دراز و به قبل و بعد از نهضت جنگل  برمی گشت که بخش هایی از آن سنگ و فراموش شده بود.«محمودی» راوی آن اطلاعاتی که برایش به ارث مانده بود و آرزو داشت با آمیزش تخیل و تصویر به هر یک از آن سرو سامان دهد . به همین خاطر ترجیح داده بود در کنار کسب و کار در لوای قهوه خانه ، گوشه چشمی هم به فرهنگ و هنر محلی خصوصاً شعر نیز داشته باشد.

در کنار روایت های کهنسالان در آن محفل ، شعر محلی هم خوانده می شد ، جوانان مشتاق را شیفته ی قهوه خانه می کرد. به گونه ای که اگر بخواهیم تصویری درست از آن را نشان دهیم، به مثابه ی یک NGOی پر رونق امروزی  به روستاییان سرویس فرهنگی ، پژوهشی ارایه می داد.

نگارنده ی این سطورنیز از آن دسته افرادی بودم که این قهوه خانه به نوعی دلم را ربوده و پاتوقم شده بود.چون در همان بُحبوحه ساکن کتالُم رامسر بودم ، گهگاهی هم به  خشکنودهان بالا که می آمدم برای دیدن «محمودی» به دکانش سری زده تا از شعرهای تازه ی وی لذت بُرده باشم.

ادامه مطلب