آمار مطالب

کل مطالب : 297
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 140
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 150
بازدید سال : 5527
بازدید کلی : 394632

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای وزمتر و آدرس golgaz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 140
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 150
بازدید کل : 394632
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


if (hr==23) document.write("شب بخير") Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

<-PollName->

<-PollItems->


دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : فردوس سليماني وزمتر
تاریخ : پنج شنبه 1 مهر 1400
نظرات

 

«کاس آقا حسام» از چشم استاد احمد علی دوست

جمشید شمسی پور «خشتاونی»

 

دراین پیش در آمد مختصر، لازم است یاد آور شوم ، بار اولی که نام «کاس آقا حسام» و دیگر نام هایی که خواهد آمد ، به گوشم خورد، سال 1355 بود.نوجوان بودم و پُر از انرژی و شیفته ی ارزش های سنتی و هوشیاری تاریخی که حاصل طراوشات ذهنی برگرفته از«عمارت زیده» بود که در جوار زادگاهم در روستای خشکنودهان قرار داشت.

در نزدیکی عمارتِ حسن خان آلیانی ، قهوه خانه ای (داخل بازار زیده) به همت شخصی بنام«علی محمودی» دایرـ و در کنار سرویس دهی نان و لوبیا و چای ـ خدمات فرهنگی هنری را هم سرلوحه کسب و کارش قرار داده بود. مردی آرام و استوار و با ذهنی سرشار ازاطلاعات به گذشته  ، این ها نام وی را در روستاهای اطراف بر سر زبان ها انداخته بود. از آنجایی که طالقانی تبار بود و پدر وی گویا قبل از نهضت جنگل به این روستا هجرت کرده و در آنجا تشکیل خانواده می دهد و در همان جا نیز ساکن و ماندگار می شود.

وی از پدر خویش خاطرات بیشماری در ذهنش داشت که به سال های دورو دراز و به قبل و بعد از نهضت جنگل  برمی گشت که بخش هایی از آن سنگ و فراموش شده بود.«محمودی» راوی آن اطلاعاتی که برایش به ارث مانده بود و آرزو داشت با آمیزش تخیل و تصویر به هر یک از آن سرو سامان دهد . به همین خاطر ترجیح داده بود در کنار کسب و کار در لوای قهوه خانه ، گوشه چشمی هم به فرهنگ و هنر محلی خصوصاً شعر نیز داشته باشد.

در کنار روایت های کهنسالان در آن محفل ، شعر محلی هم خوانده می شد ، جوانان مشتاق را شیفته ی قهوه خانه می کرد. به گونه ای که اگر بخواهیم تصویری درست از آن را نشان دهیم، به مثابه ی یک NGOی پر رونق امروزی  به روستاییان سرویس فرهنگی ، پژوهشی ارایه می داد.

نگارنده ی این سطورنیز از آن دسته افرادی بودم که این قهوه خانه به نوعی دلم را ربوده و پاتوقم شده بود.چون در همان بُحبوحه ساکن کتالُم رامسر بودم ، گهگاهی هم به  خشکنودهان بالا که می آمدم برای دیدن «محمودی» به دکانش سری زده تا از شعرهای تازه ی وی لذت بُرده باشم.

تعداد بازدید از این مطلب: 366
موضوعات مرتبط: نقد , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود