با سلام و عرض ادب خدمت تمام بازدیدکنندگان فهیم مان . سال های گذشته یادداشتی

برای تان می نوشتیم اما در این پایان سالی متأسفانه با درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی

شاعر و پژوهشگرنامی خطه شرق گیلان آن شادکامی  بهارانه را از لبان مان بر چید .به همین

لحاظ به بزرگواری خودتان بر ما ببخشایید.پیشا پیش بهاران بر همگان خجسته باد!

"بهار" و "عید نوروز" در آئینه ی شعر فارسی

(حسن گل محمدی)

    "بهار" و "عید نوروز" در تاریخ شعر فارسی تجلی پر شمار و انعکاس فراوانی داشته است.شعرا و سرایندگان شعر فارسی تحت عنوان "بهاریه"سروده های زیادی از خود بر جای گذاشته اند."بهار" بعنوان احیاگر طبیعت و "عید نوروز "ایام پاسداشت این گردش لیل و نهار با شور و شوقی که در اقوام ایرانی از گذشته هایی دو ایجاد کرده است درحقیقت زندگی تازه و نویی را برای انسانها به دنبال خود می آورد.

نگاه شاعرانه به این زیبائی ها و شور و شوق رستن ودوباره رنده شدن نگاهی توصیفی در آغاز و نگرشی  درونی ومعنی گرا در پایان است.بطوریکه دربعضی ازاوقات توصیف بهاروسیله ای برای بیان مقصود و اندیشه های دیگر قرار میگیرد.این مقصود بسته به جهان بینی و تفکر شاعر نوع نگاه او را دراین مقطع زیبای دگرگونی طبیعت به درون گرایی و برون گرایی نشان می دهد.به عبارت دیگر بهار می تواند نماد عدم پایداری دنیا و نعمات آن باشد نعمت هایی که شایسته ی دلبستگی نیست یا اینکه نشان از گشایش و آرامش پس از تحمل سختی وسردی ها قرار گیرد و ایجاد امید و شوق برای حرکت به سوی آینده و شروعی دوباره نماید.

ادامه مطلب

تقدیم به «مایا» که در  پایان سال95 محبتش را با ما

 تقسیم کرد و وقت گذاشت بخشی از کار ما را ترجمه

 نمود  و فضایی  را  برایم  ایجاد  کرد  تا  بغض در گلو

مانده ی سال ها  را  فرو  نخورم امیدوارم پذیرا باشند.

پیشا پیش سال نو مبارک باد!

بهانه است مایا

دردی ست درون سینه ام ، بهانه است مایا

برای خلوتم ، زخم زمانه است مایا

شور پرستوها ، لبخند بی قرار ما

باورکنیم امروز همش ، افسانه است مایا

از کوچه های درد پاییزی ، گذشتیم ما

شلاق روزگار عجب ، خصمانه است مایا

ما که سکوت بی قرار، نهاده ایم بر دوش

آنچه خمیده می شود، این شانه است مایا

مست و خمار آلود در این گذار پر نشیب

دیریست  که گناه ما نیز ، میخانه است مایا

خمیازه می کشم ، آشفتگی های خویش را

این دشت سینه نیست غمخانه است مایا

باری اگر شکست سکوت ، از لبان «فردوس»

شاید به قدر یک پرِ ، پروانه است مایا

 

فریاد می زند آی پاییز !

به مناسبت درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی

«پِزْ، پِزُ/ پَربَكَشَه ، هَندِه بُومِه / كِرِكِ تُك سَربَكَشِه / فِراد كُونه: / پِزْ....... پِزْ / پِزْ....... پِزِ / [پِ زْ ..... پِ زْ]چي تي دَسَ جِ زِ؟»

(پز ..... پزو/ باز به پرواز آمده / و بر روي سرخس ها نشسته ، و سرك كشيده / فرياد مي زند:/آي ..... پاييز است ..... پاييز/ آي ..... پاييز است ..... پاييز/ جهيزيه  دست تو چيست؟)زنده یاد دکتر سید مجتبی روحانی.

عصر جمعه سیزده اسفندماه  از طرف سرکار خانم نگار پزشک پیامکی به این مضمون :«سلام پنجشنبه 19/12/95از ساعت 17الی 30/18 آمفی تئآترشریعتی مراسم یادبود دایی دکتر مجتبی است»دریافت نمودم. یک لحظه در ذهنم واژه ی «یادبود» همچون آتشفشانی فوران زد . پیگیر شدم و به واقعیت تلخی رسیدم که گفتنش واقعن تلخ و حُزن انگیز است . یعنی بیست روز از درگذشت دکتر سید مجتبی روحانی گذشته ، من بی خبر از همه چیز و همه جا. خبر تلخ و گزنده بود .گزنده تر از آن بی خبری ام ازآن زنده یاد بود.

ادامه مطلب

فضای ول انگار مجازی و تَوَهُم شعر !

سال 79بود. برای اولین بار به انجمن شعر ماسال رفتم .اتاقی از کتابخانه ی عمومی ماسال را به آن اختصاص داده بودند و انجمن شعر ، در دل مزار شهدای شهر قرار داشت. یعنی درست در مرکز شهر .اتاقی کوچک برای سی چهل نفر همراه با میز کنفرانس و چندین صندلی. زمان ورود ما صندلی ها همه اشغال شده بودند و چون به عنوان مهمان از قزوین آمده بودیم به پاس مهمانی ، چند جوان محجوب که هیک کدام شان را نمی شناختم ، به احترام ، جای شان را به ما دادند و خود سراپا ایستادند و ما با کمال شرمندگی نظاره گر این لطف بیشمارشان لحظه ها را سپری کردیم .

دور تا دور میز کنفرانس پُر بود ازشاعران پیشکسوت و جوانان با استعدادی که آمده بودند تا آینده شعر و ادب شهرشان را بارور نمایند .شعرها خوانده شد نقد و بررسی گفتگوهای دو به دو و یا چند نفره ادامه یافت و آنهایی که جلوتر آمده بودند باعذر خواهی چند باره مرخص شدند و سرانجام من ماندم چند تن از عزیزان پیشکسوت و در خصوص مشکلات کانون و انجمن های شعر مناطق تالش و بحث و تبادل نظر و پیشنهادات ودر پایان عکس یادگاری و خداحافظی.

ادامه مطلب

کمی ستاره بریز روی میز

هاشم باروتی

نگاهی به چند شعر از دفتر

هیچ جا برای سر نهادن دریا ساحل نیست

سرودۀ مسعود میری

انتشارات قصیده سرا ، 1383


«هیچ جا برای سرنهادن دریا ساحل نیست » مجموعه شعری است از مسعود میری چهل ساله که خود را در گذر از تجربیات پختگی اش به چالش کشانده است .او که بیشترین همّش طبیعی زیستن است ، به ناچار پی می برد که روحش را با تکه ای نان معاوضه کرده است . تکه نانی که گلوگیر شده و بی تابی اش را لحظه به لحظه فربه ترکرده است .او به زبانی ویژه دست یافته است که متأسفانه گاهی نیز باید مؤلف را به آثارش ضمیمه کرد.چرا که منشأ آثار شاید در پی انتقامی از خویش که مخاطب هیچ شناختی نسبت به آن ندارد . انتقامی ویژه و تاریخی.او رسالتی برای هنر قائل نیست و معتقد است ، هنر خود پدیده ای مجرد است . اما با نگاهی به نخستین شعر این دفتر ، در می یابیم که در آثار او چیزی نیست که بتوان از حیات بشری جدا کرد و شاید به خاطر این است که زبان و اندیشه این شاعر دارای بقایی طولانی است .

ماشعر گفته بودیم /ما روح کوچک مان را / با نان معاوضه کردیم /یک نان با تکه های کوچک /در سفره های خسته ی مردم.

ادامه مطلب