خمیازه های عابران

دو شعر تازه از لقمان دهقانی رحیم آبادی

(1)

در آوردگاه زخم و لبخند

آوازهای شکسته ی بیوه گانِ نان و بوسه

بهار را

از نفس انداخت

در گوشه های دلواپسی درختانی که

شهامت شکوفه ها را

پنهان کرده بودند

خمیاره های عابران را

به شماره انداختند

وچشم که گشودم

پرچمی از شلیته ها

بر باروی باغ های کاغذی

آزادی را در گسل های آسمان

                                  می جنباند

(2)

در اشتیاق رقص دختران شالیزار

با گیلاسی از نسیم

آفتاب را بی قرار کن!

بخوان چشم ها را

محتشم سلیمانی

بخوان!

چشم ها را

       نگاه ها را

اندوه این سال های صد بیابان را !

بخوان!

   جادوی جان، در چشم کاری را

        زلال رود، در چشم جاری را

           نگاه مست، در چشم ساری را

بخوان!

   پیچش اطناب دیده ها را

      دل شوره های شوق باران را   

           سکوت هر شب بغض بیابان را 

بخوان و بخوان!     

         بنام حضرت نگاه

                  بنام حضرت چشم

                           بنام حضرت گریه ...

 

 

آشنایی با نزار قبانی

شاعر عرب زبان در 21 مارس سال 1922 در دمشق بدنیا آمد.در 21 سالگی نخستین کتاب خود بنام"آن زن سبزه بمن گفت..."را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه ی مخملی را به او نسبت دادند.قبانی دلسرد نشد و ار آن پس کتابهایی مثل سامبا،عشق من،نقاشی با کلمات،با تو پیمان بسته ام ای آزادی،جمهوری در اتوبوس،صد نامه ی عاشقانه،شعر چراغ سبزیست،نه،تریلوژی کودکان سنگ انداز،بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد.اکثر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده ی عرب است.او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه ی عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آوردو با عناصر پا برجای تمام سروده هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید!کتابی بنام "یادداشتهای زن لا ابالی" را منتشر کرد که دفاعیه ی برای تمام زنان عرب بود.خود او در اینباره گفته است:

من همیشه بر لبه ی شمشیرها راه رفته ام!عشقی که من از آن حرف میزنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود!من خود را دراین سیاه چال مرمر زندانی نمیکنم!عشقی که من از آن سخن میگویم با تمام هستی در ارتباط است!در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد!من مینویسم تازن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم.سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" را در حادثه بمب گذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم!او همیشه اعراب را به واسطه ی بی عرضگی و حماقتشان هجو میکرد.نزار قبانی سرانجام در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد،اما تا همیشه عشق،زنان،میهن آزادی را در اشعارش فریاد میزند.نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به عنوان زن و گاه به عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارنگی در کلام نزار بروز و ظهور می یابد.

ادامه مطلب

بهره کشی از رسانه ها

يك جامعه ي مدني زماني مي تواند به خود ببالد كه رسانه هاي فرهنگي ،‌اجتماعي و سياسي خوبي داشته باشد.از منظر جامعه شناسي نيز اگر به اين موضوع نگريسته شود، نيازفرهنگي و اساسي آن جامعه را بايد دروهله ي اول مورد بررسي قرار داد و اينكه چگونه مي توانيم رسانه  يي را در درون اجتماعي بزرگ به ميان مردم هدايت نمود و در حين اين سوق دادن به پايداري و بالندگي آن دربلند مدت انديشيد؟

ادامه مطلب

عصاره و برترین های چندشعر از :

احمد شاملو

 

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...

ادامه مطلب

آوای املش تا مرز پختگی ست ،اما حکایت همچنان باقی ست!

شانزدهمین شماره آوای املش در حالی منتشر شد که از دو شماره ی قبلی اش بی اطلاع ام .جای خوشحالی ست که دکتر صادق محبوبی دارد فصل ها را هجی می کند بی آنکه فصلی را در میان فصول جا بگذارد.همکاران  این شماره از نشریه دکتر محبوبی ، عبدالرحمان عمادی ، شمسی پور خشتاونی ، عباس لایق ،، منصور خادم الشریعه سامانی ، کریم کوچکی ، اصغر امیرزاده ،محمد تقی رفیعی اُمام ،  فاطمه ملک زاده، دکتر آیت مظفری ، حسن نصری رودسری و... جای بس امیدواری ست که در شماره های بعدی بر این اساتید افزوده گردد.این شماره حرف هایی برای گفتن دارد .اولن که اساتید را دارد کم کم در حلقه خود جمع می کند. دومن ریزه کاری های نشریه که قبلن باعث رکود بود جای شان را باز یافته اند و دارد شماره به شماره پر رونق تر می شود.در کنار حُسن هایی که در خود دارد و به تفسیر آورده می شود معایبی همچنان دامنگیر نشریه هست .که قبلن بزرگان فرهنگ و ادب به مدیر محترم مسئول یادآوری کرده اند .البته دکتر محبوبی عزیز، عاشق است .عاشق خدمت به فرهنگ و ادب بومی ، خاصه گیلان .اما این عشق و عاشق بودن باید مصداق پیدا کند و اگر نشریه برای خودش قواعدی دارد باید به آن پایبند بود و با عشق و عاشقی خلط پیدا نکند .در شماره ی حاضر چیدمان صفحات از نظر ملاک شخصیت پردازی بسیار بجا کار شده است .همانطور که می دانیم در نشریات صفحات اول برای خودش وجاهتی خاص دارند که چه اشخاصی در این صفحات جای بگیرند و در این شماره به نیکی انجام پذیرفته است و اساتید شناخته شده در این صفحات مشخص شده اند که اولین حُسن شماره ی شانزده ی آوای املش می باشد.حُسن دوم نشریه پرداختن به خارج از حومه املش می باشد که در این شماره مقاله استاد نازنین ام خادم الشریعه سامانی خود گویای این مدعاست .دکتر صادقی باید از مدار املش و حتا گیلان خارج شود همانند نشریه گیله وا. (البته گیله وا تا شماره صد در اوج بود و بعد از آن ریزش داشته است) و برای تطبیق فرهنگ های دیگر در فرهنگ املش سود بجوید. گویا یکی از دغدغه آقای محمد تقی رفیعی اُمام هم شده و به زیبایی هم آورده است: « گرچه نامش "آوای ِ" و خاستگاهش "املش" است ، قرار نیست که محتوایش هم صرفاً در باره پیشنه تاریخی و باستانی و مسایل فرهنگی و اجتماعی و ادبی و هنری"املش" باشد هرچند این مسایل در دستور کار مجله است و اولویت و ضرورت هم دارد، اما همۀ آن نیست ...»

ادامه مطلب