از بازديد كنندگان فهيم مان چه پنهان ، هفته هاي گذشته عزيزي با حقير تماس گرفت ودر بخشي از گفتگويش يادآور شدند:« ... به خشتاوني بگو اگر آن مطلب چاپ شده ي روزنامه ي ايران در[...] براي آقاي [... ]به چاپ مي رسيد، آنگونه مي شد كه يك تالش در روزنامه ي ايران ، كه شما را نماينده ي خود انتخاب كرده ، بازتابش داده است؟ ببينيد نوشته ي آقاي [...] در رابطه با درگذشت ...[منظوردوست مان درگذشت پژوهشگركُهنسال گيلاني بود كه به تازه گي به رحمت خدا رفته و در همين خصوص نيز يادداشتي درتارنماي مان بازتاب يافته است]آيا براستي آنگونه كه خواسته ... » و در بين گفته هاي آن تماس گيرنده جملاتي بود كه سخت برايم تكان دهنده بود، (چون همه ي گفته هاي شان را نمي توان در شبكه ي اجتماعي منتقل نمود و در اختيار افكار عمومي قرار داد از اين بابت پوزش مارا بپذيرند) كه «قوم كهن» تالش را كرده اند به «حد و اندازه ي يك ايل؟»و... و چند مورد ديگر را ـ البته همه اينها را در اختيار خشتاوني قرار دادم و ايشان تنها با لبخندي پيام او را بدرقه نمودند.
هفته ي گذشته سمن «مهرورزان گيلان پژوه» يكي از برجسته ترين يارانش را از دستداد. فروردين ماه امسال نيز رئيس هيئت مديره و مدير عامل آن يارانش را تنها گذاشت و رفت . اين دومين بار است در طول سال جاري دوتن از اعضاي اصلي هيئت مديره اين تشكل فرهنگي ،روي در نقاب خاك مي سپارند.از بين سه تن از اعضاي اصلي تنها يك نفر باقي مانده است . البته در كنار 4 تن از اعضاي هيئت اجرايي به نامان [...] كه در سال 1387 فعاليت رسمي خودشان را آغاز كردند«تا فرهنگ بومي گيلان را ... در قالب سخنراني و شعر خواني به عموم ارايه دهند » و نام با مسماي«مهرورزان گيلان پژوه» را كه برازنده ي «گيلان شناسي» بود برايش برگزيدند . اگر گيلان را در تعريف از اقوام به دقت معني نماييم گيلك و تالش و... بايستي بطور مساوي در دو كفه ي ترازوي افكار عمومي قرار بگيرد.
رئاليسم يا واقع نمايي ،با شاخه هاي گوناگونش ، يكي از مهم ترين و رايج ترين نگرش هاي ادبيات داستاني امروز ايران است .توجه به واقعيت در ادبيات داستاني ايران ، از دوره مشروطه آغاز مي شود . شرايط روزگار چنان ساخته بود كه تمامي آثار داستاني تاليفي (نه ترجمه اي ) در اين دوران ، واقعگرايانه باشد. اگرچه بسياري از منتقدان و مورخان معاصر ادبيات ،آغاز رئاليسم در ايران را به جمالزاده برمي گردانند. اما حقيقت اين است كه بايد به عقب تر برويم و از آثار آغاز مشروطه كه تا حدود زيادي نگرش هاي آخوند زاده بود،غفلت نورزيم .به هر حال ،اين شيوه نگرش ادبي (= مكتب ادبي) تا امروز پيشرفت زيادي كرده و آثار مهم ادبي را پديد آورده است . اكنون دو شيوه رئاليسم و سوررئاليسم پا به پاي هم در ادبيات داستاني معاصر ما به پيش مي تازند. يكي از شاخه هاي واقع نمايي ،رئاليسم روستايي است كه ادبيات روستايي Rustic Literature ناميده مي شود . به نظر مي رسد روستاگرايي در بنياد خود نمي تواند رئاليستي نباشد.
يادداشتي كه قبل از به نمايش در آمدن پاسخ روزنامه ايران در اختيارتان قرار مي گيرد ، اختصاصن براي شاعران جوان تالش نوشته شده است . به لحاظ اينكه يكي دو سالي ست در وادي شعر پا نهاده اند. چون اطلاعات چنداني از شعرو پيرامون ادبيات اقوام (منظورمان جرایدتخصصی ست)ندارند ، گرفتار چنين پديده هايي شده اند كه در روزنامه ي ايران روي داده است . آنهم طبيعي است و گناه را نبايد به گردن آن جوانوجوانان ديگر انداخت. به گمان مان اگر اطلاعاتي داشت صددرصد به خود اجازه نمي داد تا آن غير تالش ـ شعر تالش و شاعرانش را در روزنامه ي پرتيراژ كشور به سُخره بگيرد و با شيطنت هاي ژورناليستي كه اكثرن بي پشتوانه اند و به آني شكل مي گيرد و به زودي هم تمام مي شود ـ گاهي دل آدم را به درد مي آورد. ايكاش بجاي پرداختن به اين موضوع ها به عمق تالش مي انديشيديم و ببينيم تالش چه نياز دارد ؟چگونه بايستي خلاء هايش را پُرنماييم ؟ بايستي اطلاعات كافي و وافي در اختيارجوانان قرار دهيم . خصوصن تجربيات ديگر اقوام از جمله ي آن كُرد ـ علي الخصوص كُردهاي سليمانيه كه تركيب بندهاي محلي را در مدارس براي دانش آموزان مد نظر قرار مي دهند تا عروض و قافيه تمرين كنند. از تركيب بندهاي ارايه داده شده ي دانش آموزان بصورت مجله ديواري استفاده مي شود.خيلي بد است در روزنامه ي كثيرالانتشار ،آنهم در صفحه ي پرقدرت «ادبيات» بجاي شعر معاصر تالش تركيب بند سنتي معرفي شود كه همه اقوام ايراني و كشورهاي حاشيه دارند آنرا رصد مي كنند. فاجعه است: