عکسهای پیوستی گویای همه چیز است .نیازی به مانور نیست. هنوز یادمان نرفته که دهه ی هشتاد همایش های فله ای که در تالش برگزار می شد تبلیغات ریزو درشت آن گوش فلک را کر می کرد. اما همین که به بازخورد آن می رسیدیم به ضرب المثل «صدای دُهل از دور خوش است»می رسیدیم.در خصوص آن همایش های رنگارنگ دهه ی هشتاد به وفور نوشته ایم این چند سطر تنها جهت یادآوری بود.
اخیرن ، یعنی همین چند ماه پیش در کانال ها و سایت و وبلاگ ها که بیشترش در تلگرام بود، نوید «همایش شعر تالش بزرگ»در ماسال را می داد.ملتفت هستید که «تالش بزرگ»!!! یعنی از «سفید رود تا کورا»!!! را شامل می شد (نقل به مضمون حضرات) این شعار در این دو دهه چنان به ساز و کُرنا دمیده شد که جمع و جور کردنش بقول معروف کار حضرت فیل بود.
تصاویراین همایش را یکی از سایت های شهرستان ماسال به نمایش گذاشت و بعد چند روز هرچه گشتیم از آن تصاویر خبری نشد .گویا یکبار مصرف بود .درون تصاویر هر کاربری که می نگریست واقعن دلخراش بود. دلخراش از آن نظر که صندلی های قرمز سینما شادی ماسال بجز سه چهار ردیف اول ، آن هم لاین سمت چپ اغلب خالی بود .در یکی از تصاویر تنها پنجاه الی شصت نفر را نشان می داد که از این «تالش بزرگ»!!! حضور داشته اند . حالا این واژه ی «تالش بزرگ»!!! چه حُسنی برای تبلیغ این «همایش» داشت که باید برگزار کننده گان محترم به مردم فهیم تالش پاسخ دهند .
این امر ، امر خیری بود.هرکسی بانی آن بود دست شان درد نکند .اما به چه قیمتی واژه ی «شعر» در اینجا هزینه شده است؟! .زمانی بود انجمن شعر ماسال بیشتر از این همایش پنجا ـ شصت نفره رونق داشت. آیا برگزاری چنین همایش های بی رونق توهین به شعور شاعران محترم تالش نیست؟! در کجای این همایش بزرگان تالش حضور داشته اند؟.اینکه با نام شعر بیاییم به هر قیمتی این گرد همایی ها را برگزار نماییم و بعد به بازخوردش که بنگریم آیا بجز شرمساری چیزی برای شعر تالش باقی می ماند؟
از همه جالب تر کانال تلگرامی آقای عبدلی ، و چند کانال دیگر تبلیغ اش را کردند اما بعد برگزاری حتا هیچ اشاره ای به آن نشد.چرا؟! اصلن چرا این اشخاص در آن همایش حضور نیافته اند؟!
متأسفانه برخی از تصاویر آنقدر آماتور نشان می دهد که طرز نشستن شاعر ، نوازنده ی نی ، و... چیزی شبیه یک شب نشینی بود تا همایش شعر؟!
در حالی که برای شعر خوانی باید جایگاهی مناسب پیش بینی می شد.خصوصن یکی از تصاویر آقا و بانو صحنه ی بسیار ابتدایی ارایه شده است که خود واژه ی «تالش بزرگ» را اتو کرده است .حالا بماند مدعوینی که در آن جا حضور دارند که نه شاعر بودند و نه نویسنده و اگر از این جمع کسر گردند چیزی به نام شاعران تالش در آن باقی نمی ماند.
این تصویرهم مربوط به تیزر تبلیغاتی همایش شعر در گستره استانی در رضوانشهر بود که متعاقب آن باز در کانال آقای عبدلی خبری درج شد که قرار بود 17 اسفند در اداره ارشاد این شهرستان برگزار شود اما ما از بازخورد آن هیچ اطلاعی نداریم .
باز امیدواریم عزیزانی دیگر آستین همت بالا بزنند همایشی بزرگ در گستره ی استانی و حتا کشوری برگزار نمایند از شعرای اقوام دیگر دعوت کنند اساتید محترم تالش شاعران برجسته ی تالش هم حضور داشته باشند تا جایگاه شعر تالش در استان مشخص گردد.یاد آوری می شود اینگونه همایش ها نه تنها شعر تالش را رونق نخواهد داد بلکه باعت سرشکستگی آن نیز می شود .در پایان از رؤسای محترم ارشاد ماسال و رضوانشهر کمال سپاس را داریم که در این امر دخیل هستند .
هرچه تلاش کردم شرحی ، اشاره ای و یا چیزی در این خصوص بنویسم ذهنم یاری نکرد و بالاخره همان سوتیتر«بدون شرح!» را برگزیدم . راهی هم وجود نداشت.چون وقتی می بینم هنوز ذهن جوانان تالش «مسروریزه»است .باید اینگونه برخورد کرد.«مسرور» خداوند قرین رحمتش کند. تا زنده بود فقط دوست داشت تریبون دستش باشد و هیچ گاه ندیدم جوانی را پرورش دهد تا بتواند امروز شعر تالش را هدایت کند آنهایی هم که بلدند در تالش نیستند.و تأسف بار این که وقتی کم آوُرد رفت خانه ی[...] از خود قدیسی ساخت بنام «دکتر رمضانی از دانشگاه تهران» که فاجعه اش هنوز در دل تاریخ ادبیات تالش نهفته است و حالا حالاها پاک شدنی نیست.تااین گونه اندیشه در تالش نهادینه شده است ، شعر این جوانان مظلوم این چنین به حقارت کشیده می شود.قبل از عید از شعرهای این خانم های محترم تالش مایه گذاشتم متأسفانه دربه اصطلاح ویژه ی نوروزی تمام داشته های شان را به تاراج دستون های بی نام و نشان گذاشتند .دیگر بیشتر نمی نویسم .چون در آخر مصاحبه ی معلم دلسوز تالش جناب نبی الله شعبانی جمله ای خواندم که در خصوص جریده ی ... پرسیده شده بود که خود یک مقاله خواهد بود و در آینده در باره ی آن خواهم نوشت .اگر برای کسی ابهامی وجود دارد یادداشت قبل عید بنده را یکبار دیگر مرور نماید.در پایان به خواهران دلبندم توصیه می کنم زحمتی که برای شعر می کشند.به حراجش نگذارند چرا که شعر حرمت دارد.
سال 96هم با همه ی کج دار و مریزی اش گذشت .از زلزله کرمانشاهان گرفته تا سانچی و سقوط هواپیما وحوادث ریزو درشتی که در کشورنازنین مان ـ ایران ـ گذشت همه ی مردم کشورمان را آزرده خاطر ساخت و خانواده هایی را داغدار و خیل عظیمی از عزیزان میهن مان را تا ابدالدهر چشم انتظار ساخت.کاری نمی شود کرد.باید ببینیم و بگذریم و برای عزیزان دعا کنیم .امیدوارم سال 97 سال خوب و خوشی برای ایرانیان عزیز باشد .فارغ از درد و رنج و دارای سالی پر بار باشند.
امسال زیاد فرصت نکردم در تارنما در خدمت خواننده گان فهیم و همیشه همراه مان باشم .واقعن وقت نشد و هنوزهم با این کمبود وقت دست به گریبانم .گاهی شده که برای تارنمای مان دلم تنگ شده است اما چاره ای نبود.پایان امسال هم مثل سابق باید به عزیزان سال نو را تبریک بگیم .ان شاءالله امیدوارم همگی سال خوب و همراه با تندرستی پیش رو داشته باشند.
چیزی را برای شب عیدی تهیه نکردم و به این باورم که شاید این قطعه شعر خشتاونی تمام کاستی ها و کمبودها و کم کاری هایم را جبران کرده باشد و دگر هیچ!و باز بگذریم ...بهاران خجسته باد!
کو پیشنی سر
میشین میشین
بهاری پرده
بلکه !
ku pišni sar
mišin mišin
bəhāri parda
balaka
( سینه کش کوه / پوشیده شده از گل بنفشه / راز بهار / فاش شد ! )
چندین سال بود آرزو داشتم صفحات شعر نشریات تالش رونق داشته باشد و از کرختی و تکرار و مکررات و دستون های پیش و پا افتاده خبری نباشد. این آرزو کم کم داشت برایم به یک کابوس تبدیل می شد.اما خوشبختانه بعد پنج ماه به شمال گذری داشتم و به ماسال که رسیدم تمام نشریات را یکجا خریدم .این بار برخلاف گذشته آنچه که مرا به وجد آورد صفحات شعر جراید منطقه ی تالش بود نه اس ام اس و «شنیده ایم که ...» .
خوشحالی ام بیشتر به خاطر آن بود که زنان شاعر تالش امروز پیشتاز در نو آوری اند .خصوصن چن غزل ناب و واقعن مدرن از خانم ها: ماهره عاشقی ، فرزانه قربانی ، سیده آرزو جوادی و شعری سپید از سرکار خانم اکرم کرم زاده که جای بس تحسین دارد.البته سرکارخانم علیاری و معزی را غایب می بینم. امیدوارم فعالیت شان راکد نمانده باشد.در کنارشان شاعران مرد تالش(خصوصن غزل زیبای جناب فتحی جای تقدیر دارد) نیز سنگ تمام گذاشته اند و این رونق بخشی را مطمئنم به گُل خواهند نشست و در پهن دشت شعر و ادبیات گیلان خواهد درخشید.اما سخنی کوتاه با خواهران بزرگوارم؛ این که کمی از دستون های تالشی فاصله بگیرند چه بسیار زیبا خواهد شد چرا که همان انرژی را که برای سرودن آن صرف می کنند برای شعرهای سپید، نیمایی ، غزل نو و معاصر ، جمهوری و...صرف کنند چه بسا یک دگر دیسی بسیار شگفتی در آثارشان به وجود خواهد آمد.البته مسئول محترم صفحه ی شعر این جراید باید عدالت را در خصوص شعر، بین شاعران عزیز کل تالش بر قرار کند و خدای ناکرده واژه ی «تیول» که شاندرمنی ها در آن زیاد به چشم می آیدو چرا ماسالی ها و...در آن کم رنگ هستند ، در آینده گریبانگیرشان نشود.نکته ای که بسیار حایز اهمیت است دبیر صفحه ی شعر طبق شناسه ی مجله مبنی بر «نشریه در حک و اصلاح تلخیص مطالب رسیده آزاد است »موظفند بر شعرها نظارت دقیق داشته باشند.اینکه شعرهای رسیده بدون آرایش و پیرایش به چاپ سپرده شوند به گمانم برای یک نشریه زیاد خوشایند نخواهد بود.اگر مدعی این هستیم که نشریه در گستره ی بین المللی است!! مسئول محترم نشریه نیز باید دقت نظر بیشتری در این خصوص داشته باشد.چرا که ...؟! ان شاءالله باز«چم به راه» خواهیم ماند تا بعد ماه ها دگر بار شعرهای بسیار زیباترشان را صید کنم .ایدون باد!
***
خاصَه پایز
(اکرم کرم زاده )
راه درییَه کرا آ
حینا بَه سَر
زری یَه قبا
سرهَ اطلسه شِی[وُ]
رَنگینه خَلا
یا بَرا...
خَندهَ خورانی نَه
سوجه وا کورانی نَه
خاسه پاییز
دَخونو...
اَی سغه دار
وَ
وزمَه داروُ
ویزهَ داروُ
وییه دار!
شمه را
رنگینَه مخمَلَه خَلا وَردَمه یار
بی خاوه آستمون
(ماهره عاشقی)
آستمون چییهَ تنه [تنی] ، بی تاویرهَ ، خاو نداری؟
ته یَنی اشته دیلی کو، ای چله آو نداری؟
ویررَه واتمه که سولوک بکه همساده نه!
خری ته بازی دوئه ، دییس که آفتاو نداری
اشته داوره به دییه هیکسی ده منده نییه
روزَنی شَه ، شَوی را ساره و ماتاو نداری
دا که شای پرونجون اشتن ،زمینی دلی بسون
ته اشتن خبر نداری که ده آلاو نداری
دنیا اشته سری کو گَردی ، خبری دار نبیره
ای روزی آخر وینی جانی کو هیچ تاو نداری
اشته پارگاه
(فرزانه قربانی)
آوی که دَمَردَه سیناوی نَه دریا آرَسه
نا چمه سیسته بجاره کیله بیگاه آرسه
زونی ام داز چیرا اشتن گازی انته سوئه شَه؟
گوشه دارهَ دا سغَه دارهَ بنه یا آرسه
پاییزه غزری دارون ریشه نشا کنده ، [وَماش]*
خدا اشتن بی لیفه تائون جانی را آرسه
انگره قوشه شی خایم[خوام] اشته خاله کو ویلخیم
ته نییَشتَه چمه رَز، داری لچی کا آرسه
خَسَه بَختَه دیلی که ، شونَه شیوار وَری دیلَه
وَختی را [راه] ژن آکره با آشته پارگاه آرسه
*وقتی سنگ زبان تالشی را به سینه می زنیم بایستی تمام جوانب را حداقل در واژه گزینی در نظر بگیریم و واژه ی معادل تالشی که در دسترس است انتخاب کنیم.با پوزش از سرکار خانم ها قربانی و عاشقی «وماش» را جای گزین «ولی» ـ همان طور در شعر خانم عاشقی «هیکس» را جایگزین «هیچ کس» نمودم.امیدوارم مورد قبول باشد.
چند وقت پیش با یکی از دوستان در خصوص علی عبدلی بحث و تبادل نظر می کردیم. اینکه عبدلی همانند دو کفه ی یک ترازوست . کفه ای به نام عبدلی پژوهشگر ، کفه ی دیگر عبدلی شاعر. در همین گیرو دار مدتی هم هست در کانال تلگرامی اش شعر شاله راه بروز رسانی شده استکه آخرین خط سیر آن صدای خود شاعر است .قبل از این که به نقد شعر«شاله را» بنشینم باید سخنی کوتاه داشته باشم با خوانندگان فهیم مان که در این دو دهه در میان شان زیسته ام .
همانگونه که برای امثال خشتاونی ها و رضایتی ها وسایر بزرگان تالش قائل به احترام هستم مطمئنن بدون حُب و بغض برای عبدلی و حتا مسرور به عنوان یک معلم احترام قائلم . اما وقتی در حریم قلم و نقد و بحث که وارد شوم تا حدودی پرده ها را کنار خواهم زد.چرا که شخصن بر این باورم در فرهنگ و هنر و ادبیات نباید نان قرض داد و در این دو دهه در مکتبی بزرگ شده ام که به فراخور قابلیتم یاد گرفته امدر جامعه ای که نقد و نظر نباشد آن جامعه رشد نخواهد کرد.حال بستگی دارد عیار نقد بر چه معیاری باشد.این هم نکته ای نیست که بر خوانندگان پوشیده باشد.سبک و سیاق حقیر نه از نظر ساختار تغییر کرده و نه با کسی مسامحه می کنم بلکه راه ام مشخص است .همانگونه که نقد می کنم نقد پذیر هم هستم.
در خصوص علی عبدلی نیز همین گونه است .بنده با عبدلی پژوهشگر چالش هایی را دارم و تا به این لحظه هنوز هم بر این باورم که آثار عبدلی (چه تاریخی و چه پژوهشی) بایستی نقد گردند وگرنه خدای ناکرده خصومت شخصی و یا آنچنانی با وی نداشته و ندارم و سخت بر این باورم که ایشان باید در این خصوص تجدید نظر نمایند .
دکتر فتح الله کشاوز: میرزا کوچک جنگلی در داخل کشور بهقدری مظلوم واقع میشود که حتی فردی مثل ملکالشعرای بهار هم به او تهمت میزند. میرزا یک فرد متدین و متشرع بود، بنابراین گرایش او به حکومتی با شعار بیدینی، تهمت محض است.روزهایی که بر ما می گذرد، تداعی گر آغاز قیام مردم گیلان به رهبری روحانی مبارز میرزا کوچک خان جنگلی در سال ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ شمسی است. این نهضت استقلال طلبانه که از مصادیق شاخص «جهاد وشهادت»در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود، را در قلمرو موضوعی «حیات طیبه» قلمداد می کنیم و درباره آن با جناب دکتر فتح الله کشاوز مدیرکل سابق نسخ خطی کتابخانهی ملی جمهوری اسلامی ایران گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن در پی می آید.دکتر کشاورز گرداورنده کتاب «نهضت جنگل؛ اسناد محرمانه و گزارش ها» بود که اسناد ارزشمند سازمان اسناد ملی ایران را در این کتاب گرد آورده و در سال ۱۳۷۱ منتشر ساخت و این کتاب در سال ۱۳۹۱ با درخواست برگزارکنندگان کنگره ملی نهضت جنگل، تجدید چاپ گردید.
شیوه مدیریتی میرزا کوچک خان جنگلی از وجوه مختلف مورد نقد برخی از تحلیلگران است، از جمله عدم طرد نفوذیها و خائنین، در حالی که میرزا از آنها شناخت کافی داشت. تحلیل شما چیست؟
شاید این تحلیلگران از این نکته غافل هستند که در ابتدای آغاز نهضت افراد مختلف با گرایشهای گوناگون به آن پیوستند و گزینشی هم در کار نبود. اغلب حرکتهای تاریخی اینگونهاند که در ابتدا افراد از طیفهای مختلف با یک هدف مشترک دور هم جمع میشوند. هدف مشترک همه افراد در نهضت جنگل در ابتدا اخراج نیروهای بیگانه از کشور بود و حتی خود نیروهای دولتی و حکومتی هم بدشان نمیآمد در گوشه و کنار کشور حرکتهایی علیه قوای بیگانه شکل بگیرد. دلیلاش هم ارتباطات فراوانی است که مستوفیالممالک با نهضت جنگل برقرار میکند. بنده هم خیلیها را اصلاً صاحب صلاحیت برای ورود به نهضت جنگل نمیدانم. مثلاً افشار کسی بود که وارد نهضت شد و خیلی هم رشد و سرانجام به نهضت خیانت کرد، اما مثلاً احسانالله خان را که بعدها خیانتهای آشکاری هم کرد، نمیشود نفوذی به حساب آورد. خیلیها در ابتدای نهضت جنگل تصور کردند از این طریق میتوانند به اهداف خود برسند و وقتی نرسیدند از نهضت جدا شدند.
این متن مصاحبه ای است که شادوران «افشین پرتو» در سال ۱۳۹۱ با سایت تاریخ ایرانی داشته است. لازم به یادآوری است، کتاب «گیلان و خیزش جنگل» شادروان پرتو، نتیجه ۲۰سال تلاش نویسنده است که توانسته با اسناد موثق بخشی از ناگفته های جنبش جنگل را روشن نماید. این گفتگو زمانی انجام شده که هنوز این کتاب منتشر نشده بود.دکتر افشین پرتو، فارغالتحصیل رشته تاریخ از دانشگاه مسکو و پژوهشگر تاریخ گیلان است. به زودی کتابی از او با نام «گیلان و خیزش جنگل» منتشر میشود. پرتو همچنین خاطرات چند نفر از اعضای نهضت جنگل را تصحیح و منتشر کرده و اخیراً خاطرات «احسانالله خان دوستدار» را تصحیح و آماده چاپ نموده است. با او در خصوص میرزا کوچکخان جنگلی و نهضت جنگل، با تاکید بر اسناد و یافتههای جدیدی که در طول کار پژوهشی خود به خصوص از کشورهای قفقاز و آسیای میانه جمعآوری کرده و برخی را مورد استفاده قرار داده، به گفتگو نشستیم.
***
شما کتابی در خصوص نهضت جنگل نوشتهاید که هنوز منتشر نشده و گویا برای نوشتن این کتاب برای نخستین بار به اسناد و مدارکی دست یافتهاید که چهرهای دیگرگونه از وجوه پنهان نهضت و به خصوص میرزا کوچکخان جنگلی به دست میدهد. آیا این طور است؟ و این اسناد چیست و کجا بوده که قبلا مورد استفاده قرار نگرفته است؟
اسناد مربوط به نهضت جنگل که هنوز منتشر نشده و در دسترس محققان قرار نگرفته زیادند، چه در ایران در مراکز مختلف اسناد و بایگانیهای خصوصی و چه خارج از ایران، من برای تهیه منبع موثق و سند جهت نوشتن این کتاب به مراکز اسناد در شهرهای مختلفی مثل ایروان و باکو و تفلیس و مسکو و سنپترزبورگ سفر کردم و خوشبختانه موفق به یافتن آنچه که به دنبالشان میگشتم، شدم و برخی از اسناد مورد جستجوی خودم را از مراکز اسنادی در ایران جمع کردم. این اسناد پنجرههای تازهای را به روی محققان میگشاید. من کوشیدهام از فضای تکراری تحلیل نهضت جنگل خارج شوم و بر پایۀ منابع و اسنادی که در اختیار داشتهام فضایی نو برای تحلیل این رویداد قابل توجه پدید آورم. سالها داشتهها و نوشتههایی درباره نهضت جنگل در گوشههایی پنهان بودهاند و این چند دهه اخیر کمکم برخی از آنها منتشر شدهاست. مانند خاطرات سعداللهخان درویش، خاطرات آقاخان درامی، خاطرات صبوری و برخی از مجموعهها که از بازخوانی اسناد مربوط به نهضت جنگل پدید آمدهاند. ولی اینها شماری بسیار اندک از همه آن چیزی است که موجود است و متاسفانه هنوز تلاشی برای بازخوانی و انتشار آنها صورت نگرفته است.
به تازه گی از طریق فرهیخته ی گیلانی جناب محسن آریاپاد با«کانال تخصصی شعر گیلکی» به مدیریت جناب مراد قلی پور آشنا شدم.کانالی پر بار و پرمحتوا در خصوص نقد و نقد پذیری ، انتشارآراء و اندیشه ، آینده ی درخشانی را نوید می دهد .اگررفیق بازی ورودربایستی ها بگذارد!
بنده نام مدیر محترم کانال را برای اولین بار است می شنوم و شاعر و منتقد هم هستند که این امر ما را وا می دارد با دست و دل بازی وافر بنویسیم.گویا در یکی از پست های این کانال جناب رحیم چراغی نظرخواهی هایی را در خصوص «هساشعر» خواهان شده بود که متعاقب آن شاعر و منتقد چیره دست گیلانی ، محسن آریاپاد مثل سال های نه چندان دور نقد و نظرهای خویش را به مدیر کانال ارایه داده و ایشان نیز با سعه صدر با تمام کمال بازتاب داده اند که بسیار زیبا و جالب به نظر می آمد. جای خوش حالی آن اینجاست که صدو هشتاد درجه موفق تر از مجله ی گیله وا عمل نموده که بدون حُب و بغض تمام نوشتههای شعرا و منتقدین را به نمایش می گذارد.تا جایی که با خبرم گیله وا در خصوص نقد و نظر مربوط به «هساشعر» خیلی از نقدها را بنابر دلایلی بازتاب نداده است .چرایی این مسئله هنوز جای ابهام دارد.
محسن آریاپاد از بدو تولد «هساشعر» یکی از منتقدین پرو پاقرص آن بوده ، هست و خواهد بود و برای تفکر خویش ایده هایی را نیز در ذهنش دارد.که با مقاله ی بلند بالای «داورِ بی باور، باورِ بی داور، شماره ی ۸۸،گیله واخرداد ۱۳۸۵» پاسخ جامعی به اختراع کننده گان «هساشعر» داده بود.امروز هم با بالانس کردن همان نقد و با اندکی تفسیر افزون بر آن ، به نقد این بدعت پرداخته است. که بدعت حاضردر این کانال به گمانم تغییر ذائقه داده و بعد 26سال با شناسنامه ی «هسا ـ پس»!!! پا به عرصه ی وجود گذاشته است؟! چه باید کرد«مدرنیته» است دیگر؟!. آنرا باید به فال نیک گرفت وهمانند عوام الناس یک مهره ی آبی بر دوش آن سنجاق کرد تا از چشم نظر بر حذر باشد.