چندین سال بود آرزو داشتم صفحات شعر نشریات تالش رونق داشته باشد و از کرختی و تکرار و مکررات و دستون های پیش و پا افتاده خبری نباشد. این آرزو کم کم داشت برایم به یک کابوس تبدیل می شد.اما خوشبختانه بعد پنج ماه به شمال گذری داشتم و به ماسال که رسیدم تمام نشریات را یکجا خریدم .این بار برخلاف گذشته آنچه که مرا به وجد آورد صفحات شعر جراید منطقه ی تالش بود نه اس ام اس و «شنیده ایم که ...» .
خوشحالی ام بیشتر به خاطر آن بود که زنان شاعر تالش امروز پیشتاز در نو آوری اند .خصوصن چن غزل ناب و واقعن مدرن از خانم ها: ماهره عاشقی ، فرزانه قربانی ، سیده آرزو جوادی و شعری سپید از سرکار خانم اکرم کرم زاده که جای بس تحسین دارد.البته سرکارخانم علیاری و معزی را غایب می بینم. امیدوارم فعالیت شان راکد نمانده باشد.در کنارشان شاعران مرد تالش(خصوصن غزل زیبای جناب فتحی جای تقدیر دارد) نیز سنگ تمام گذاشته اند و این رونق بخشی را مطمئنم به گُل خواهند نشست و در پهن دشت شعر و ادبیات گیلان خواهد درخشید.اما سخنی کوتاه با خواهران بزرگوارم؛ این که کمی از دستون های تالشی فاصله بگیرند چه بسیار زیبا خواهد شد چرا که همان انرژی را که برای سرودن آن صرف می کنند برای شعرهای سپید، نیمایی ، غزل نو و معاصر ، جمهوری و...صرف کنند چه بسا یک دگر دیسی بسیار شگفتی در آثارشان به وجود خواهد آمد.البته مسئول محترم صفحه ی شعر این جراید باید عدالت را در خصوص شعر، بین شاعران عزیز کل تالش بر قرار کند و خدای ناکرده واژه ی «تیول» که شاندرمنی ها در آن زیاد به چشم می آیدو چرا ماسالی ها و...در آن کم رنگ هستند ، در آینده گریبانگیرشان نشود.نکته ای که بسیار حایز اهمیت است دبیر صفحه ی شعر طبق شناسه ی مجله مبنی بر «نشریه در حک و اصلاح تلخیص مطالب رسیده آزاد است »موظفند بر شعرها نظارت دقیق داشته باشند.اینکه شعرهای رسیده بدون آرایش و پیرایش به چاپ سپرده شوند به گمانم برای یک نشریه زیاد خوشایند نخواهد بود.اگر مدعی این هستیم که نشریه در گستره ی بین المللی است!! مسئول محترم نشریه نیز باید دقت نظر بیشتری در این خصوص داشته باشد.چرا که ...؟! ان شاءالله باز«چم به راه» خواهیم ماند تا بعد ماه ها دگر بار شعرهای بسیار زیباترشان را صید کنم .ایدون باد!
***
خاصَه پایز
(اکرم کرم زاده )
راه درییَه کرا آ
حینا بَه سَر
زری یَه قبا
سرهَ اطلسه شِی[وُ]
رَنگینه خَلا
یا بَرا...
خَندهَ خورانی نَه
سوجه وا کورانی نَه
خاسه پاییز
دَخونو...
اَی سغه دار
وَ
وزمَه داروُ
ویزهَ داروُ
وییه دار!
شمه را
رنگینَه مخمَلَه خَلا وَردَمه یار
بی خاوه آستمون
(ماهره عاشقی)
آستمون چییهَ تنه [تنی] ، بی تاویرهَ ، خاو نداری؟
ته یَنی اشته دیلی کو، ای چله آو نداری؟
ویررَه واتمه که سولوک بکه همساده نه!
خری ته بازی دوئه ، دییس که آفتاو نداری
اشته داوره به دییه هیکسی ده منده نییه
روزَنی شَه ، شَوی را ساره و ماتاو نداری
دا که شای پرونجون اشتن ،زمینی دلی بسون
ته اشتن خبر نداری که ده آلاو نداری
دنیا اشته سری کو گَردی ، خبری دار نبیره
ای روزی آخر وینی جانی کو هیچ تاو نداری
اشته پارگاه
(فرزانه قربانی)
آوی که دَمَردَه سیناوی نَه دریا آرَسه
نا چمه سیسته بجاره کیله بیگاه آرسه
زونی ام داز چیرا اشتن گازی انته سوئه شَه؟
گوشه دارهَ دا سغَه دارهَ بنه یا آرسه
پاییزه غزری دارون ریشه نشا کنده ، [وَماش]*
خدا اشتن بی لیفه تائون جانی را آرسه
انگره قوشه شی خایم[خوام] اشته خاله کو ویلخیم
ته نییَشتَه چمه رَز، داری لچی کا آرسه
خَسَه بَختَه دیلی که ، شونَه شیوار وَری دیلَه
وَختی را [راه] ژن آکره با آشته پارگاه آرسه
*وقتی سنگ زبان تالشی را به سینه می زنیم بایستی تمام جوانب را حداقل در واژه گزینی در نظر بگیریم و واژه ی معادل تالشی که در دسترس است انتخاب کنیم.با پوزش از سرکار خانم ها قربانی و عاشقی «وماش» را جای گزین «ولی» ـ همان طور در شعر خانم عاشقی «هیکس» را جایگزین «هیچ کس» نمودم.امیدوارم مورد قبول باشد.
در خصوص این غزل هرچی گفته آید ، کم است .واقعن تمام صنعت عروض و قافیه در این جا خلاصه شده است و در یک کلام باید به آقای فتحی یک خسته نباشی گفت و تالشی بگوییم که «واقعن نِبو؟!»
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
شعر زیر اولن در سالروز زلزله ی رودبار است. دومن اگر از منظر زیبایی شناسی به آن نگریسته شود قابل تحسین است . به این دلیل این شعر را از علی عبدلی آورده ام که خیلی ها بنده را متهم به کج اندیشی می نمایند ولی می خواهم به همه ثابت کنم بنده هرچیز زیبا را زیباتر می بینم .حالا هر کسی هر گونه می اندیشد به خودشان مربوط است .نقد همیشگی بنده به عبدلی در همان مجاری است که بارها نوشته ام.اما از کنار این شعر اگر بی تفاوت بگذرم مطمئنن توهین به حرمت شعر است .حال شخصیت علی عبدلی با تمام حُب و بغض اش جای خود دارد.از طرفی این به معنای صلح و آشتی نیست .من نگاهم به عبدلی همان است که داشته ، دارم و خواهم داشت .با هم می خوانیم ژولیده و مبهوت...
سال هاست که شعرگفتاری در حال بحران بسر می برد اما هنوز هم هستند عاشقان شعر خوب که از جان برای کلمات ناب مایه می گذارند و با مجموعه آثارشان شعر را ابزاری برای انسان معاصر می سازند.
فاطمه ملک زاده (پژواک) از آن دست شاعران خوب خطه ی شمال ایران است . متولد شهرستان رامسر، نزدیک به 16سال است مسئولیت کانون شعر و ادب شالیزار کتالم را بر عهده دارد. وی توانسته در کنار پرورش نسل جدید ، 9 مجموعه شعر به نام های:
1- روزحادثه
2- ماه پیشانی
3- کولیان کنار جاده می میرند
4- یکی با شعرهایم الک دولک بازی می کند
5- عشق در قهوه خانه ها می رقصد
6- مرگ منتظرست کفش هایم را بپوشم
7- دنیا را پا برهنه دویده ام
8- به آتش بازی تاریکی بیا
9- چراغ خاموش کلمات
و به همراه پنج لوح فشرده به نام های :
1- سونات سنگ ها
2- دیالوگ ها ناتمام
3- چشمان آبی نفتی
4- ماه در قنوت دستانم
5- جامانده
روانه بازار نموده وهمچنین چاپ و انتشار دو گاهنامه ی ادبی روشنا را نیز در کارنامه ی هنری خود دارد. اگر نگاهی اجمالی به آثار این شاعره ی مردمی داشته باشیم ، به دور از اصرار و تکرار و فرهنگ وارداتی كه امروزه رواج دارد به كار خود مي پردازد و آنچه که وی را نزد شعر دوستان محبوب ساخته واژه گانی ست که برخاسته ازدل وی بوده که سال ها در کنار مردم با آن زندگی کرده و با هیچ چشمداشتی ، سخاوتمندانه در قاب گرفته و بی کم و کاست تکیه بر همان انسانی که در پیرامون وی زیسته اند هدیه داده است . البته در آینده در خصوص این شاعره ی نام آشنا بیشتر خواهیم گفت ونوشت. این بار تنهاخوانندگان فهیم مان را به خواندن شعر کوتاهی از وی دعوت می کنیم :
شماره هاي 46و47 /پياپي 59و60 بهمن و اسفند 94ماهنامه ي ره آورد گيل منتشر شد. اين شماره ي نشريه كه به «ويژه طبيعت و محيط زيست گيلان» اختصاص دارد با مقالات و اشعار نام آوران گيلاني و كشوري همراه با ديگرآثارنوروزي ، در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است . مقاله اي نيز از گيلان شناس و شاعر تالش ـ جمشيد شمسي پور خشتاوني در آن به چاپ رسيده است كه در زاويه ي ديگر ، همانند مقاله ي «ايلميلي تنهاي پر هياهو» كه در ويژه ي نوروزي مجله تخصصي «آواي املش» به چاپ رسيده بود ـ در اين شماره ي ره آورد گيل تحت نام «ايلميلي و همنواي با نشانه ها» به اين شعر پرداخت داده شده استكه شعر مورد نظر هماهنگي با بهار و طبيعت را به همراه دارد.
اما شعري كه در پايين تقديم خوانندگان فهيم شده است در همين شماره ماهنامه ره آورد گيل نيز به چاپ رسيده از تازه ترين سروده هاي دكتر رضاترنيان شاعرخوب و معاصر گيلان مان است كه باهم مي خوانيم :
حیران خانم شاعره ی آذربایجانی همانند پروین اعتصامی در شعر زبان کشور همسایه ـ جمهوری آذربایجان نام والامقامی دارد . از تاریخ تولد و فوت وی خبری در دست نیست . همین که آورده اند«درزمان جنگ ایران و روس عاشق جوانی می شود و نامزد او برای دفاع از خاک میهن به جبهۀ نبرد با قوای متجاوز روس شتافت و...» گفته شده که «وی با همسرعباس میرزا نایب السلطنه و مهدعلیا(مادرناصرالدین شاه)مکاتباتی داشته است .نامه های منظوم او خطاب به آنان در دیوانش است » از این شاعرۀ نام آور آذری اشعار بیشماری برجای مانده است که یک نمونه از غزل آذری وی در زیر خواهد آمد:
خورشید برسنگفرش یکشنبه اثر دکتر رضا ترنیان شاعر نام آشنای گیلانی مقیم قزوین منتشر شد. این شاعر خوش قریحه ی گیلانی را جامعه شعری امروز کشور به خوبی می شناسد . از وی قبلن سه دفتر شعر چاپ شده است . «درخیابان های پر از نقطه چین» سال 81. «از صیادان کوسه ها و درختان خرما بپرسید» سال 83. «کلمات زیر بال کلاغان...» سال 88.
دفتر حاضر چهارمین اثر شاعر بوده که در فاصله هایفروردین الی اسفند 88 سروده شده که از طرف انتشارات معتبر مرسل منتشر یافته است.
ترنیان شاعری ست که سبک زبان خاص خود را همچون گذشته که به اقلیم خود توجهی ویژه دارد و هر بار با برشی از آن واگویه های پیرامونش را در شعر بسط و جلوه ی خاصی به آن داده است . مانیز یکی از شعرهای این دفتر که حال و هوایگیلانی را با خود دارد تقدیم خوانندگان فهیم مان می کنیم:
آنهایی که سرو کارشان با شعر است و از این دریچه به شعر معاصر نظر دارند محال است «دکتر صدرا روحانی» شاعر را نشناسند . بلند آوازه شاعری که نزدیک به چهار دهه است با حضور فعال خود حُرمت و زلالی شعر را پاس داشته است و همیشه ی ایام با فروتنی ای که با خود دارد نخواسته همگام با ژورنالیست ها قدم بردارد و خود را در لابلای صفحات جراید بنمایاند. به همین خاطر است که نگاه همیشه تازه اش آن طراوت خاص خود را دارد. این امر در دفترهای شعری که منتشر کرده است به خوبی قابل لمس است . البته از این شاعر نام آور گیلانی در آینده فراوان خواهیم گفت و نوشت . تنها به این بسنده می کنیم ، شعری که در زیر خواهد آمد ، یکی از کارهای مانا و درخشان وی در اواخر دهه چهل می باشد که بنام «سَل تی تی» معروف است .شعری که بارها در رادیوی گیلان در همان زمان پخش شد و در اوایل انقلاب نیز به معروفیت بیشتری می رسد. این شما و این نیزبخشی از شعر بلند «سَل تی تی» شاعر:
استاد اصغر امیر زاده وارجاگاه ، شاعر و مردم شناس پرآوازه ی شرق گیلان نیاز به معرفی ندارد.از این شاعر و پژوهشگر سخت کوش گیلانی آثار بی شماری ثبت و ضبط شده و به یادگار مانده است .وی انسانی والا با محبت و صاحب دل که عشق ورزیدن به همنوع خود را سرلوحه ی کار روزانه ی خویش قرار داده است و تصویری از نجابت است که اکثر شاعران گیلان وی را ستوده اند .این شاعر، شاگردان زیادی را برای آینده ی هنر ادبیات پرورش داده و هر یک امروز حلقه ی زیبایی از فرهنگ و هنر منطقه را شکل می دهند .لازم به یاد آوری ست، از این دانشی مرد گیلانی آثار زیر تاکنون انتشار یافته است :«منظومه گیلکی آزادار نقل» ،« عروس و داماد سنگ سیاه بُبُن»،« نگاهی گذرا به روستای قاسم آباد گیلان» ،« یک قطره از دریای عشق» و... شعری که در زیر می آید از زیبا ترین و فاخر ترین شعر کیلکی شرق گیلان می باشد که تقدیم خوانندگان می گردد:
زیزهَ کم مو ، زیزَه کم ـ اَخلاتَ موسان مو ریزهَ ریزَه کم
به هَماُن قفلی کَ هار دو بگیتیم . به همان شالی کَ گردن فی پی تیم .
زیزهَ کم مو ، زیزَه کم ـ اَخلاتَ موسان مو ریزهَ ریزَه کم
می شُکُوم مِردِومََ مالَ نِده جُان.
می دو ته دس مردومَ بشکسَه بالَ نبه جان
فقیرَ دَسَ گیرم اربابَ پیش نِمیرم .
اَخَر ای دِونیا کِ رَر بُمُونسَه ، کبکَ ای دِونیا کِ رَر بُخُونسَه
ترَنی بی یِه هی را، بی یِه می هَمرا وَکه ، دِ ـ می ـ سَربار وَ نکه ـ
کَسنَ هَمرَا ببیم ، بدَا هار دو همیشکیِه را دِبیم
یِه داُنه دَس کَ صدایی ندَارَه
دو دُانه دَسَ موسُان،
کَسنَ خوب هاشوریم ، دَسُ و دیمَ بُشوریم.
کَسنَ خوب هاشوریم ، دَسُ و دیمَ بُشوریم .
پرنده ی کوچکم
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسیار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم . یاد آور ضرب المثل : (فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه) است .
تا زمانی که در دامی اسیر و گرفتار نشده باشم ،در میان جنگل بر بالای درختان نشسته باشم رجز خوانی های من گوش فلک را کر می کند.
به هر کس می رسم ، می گویم که هفت قاطر بارکش قادر به کشیدن یک ران من نیست.
اما زمانی که در دامی اسیر و گرفتار می شوم ، تمام حرف ها و رجز خوانی ها را به دست فراموشی می سپرم ـ از چشمانم همچون پیچک مو که در فصل بهار با داس زخمی شده باشد ، اشک می ریزم ـ و عاجزانه زیر لب زمزمه می کنم و می گویم : بخدا جثه ام کوچک است ، تکه استخوان کوچکی بیش نیستم ، بقول معروف نه ماستم و نه مغز و مایه ماست .(= ارزشی ندارم و کاره ای نیستم).
آن روزهایی که سوز سرما بیداد می کند ، و حسابی سرو گوش تو را مالش می دهد و برف همه جا را در سیطره و پوشش خود می گیرد، با عرض پوزش: دزد از خانه اش بیرون نمی زندـ سگ از جای گرمش خارج نمی شود ، گربه از ترس سرما در پشت اجاق آتش جا خوش کرده و می خوابد ـ در میان جنگل مرا می بینی .
یا در میان شاخ و بال درخت ممرز نشستهو پهلویم را می خارم ، و یا در زیر درخت و در میان تمشک زار ، برگ ها را برای پیدا کردن غذا به هم می زنم و به هر طرف می کشم .
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
بعضی آدم ها اصطلاحا به من می گویند:[گَبرَ پئر: پدر آبیا] عده ای هم می گویند :[جین جیره: چرخ ریسک] که پرنده ی بسیار کوچکی است ـ به هر حال هر چه هستم مزاحمتی برای کسی ندارم .
در خانه خویش می زیم و روزی خویش را می خورم . دیگر از ایل و تبار من نپرس.
من همان کسی هستم که از یال شیر ژیان می چینمو برای خودم آشیانه درست می کنم .
از موهای بز که تافته ام برای خودم تاب درست می کنم .
نه زیردین کسی هستم و نه ترسی از کسی دارم
به تو نمی رسد به اینکه در مورد من اظهار نظربکنی . افرادی مثل تو را من آواره بیابان ها کرده ام . و سواره هایی مثل تو را من پیاده کرده ام .
به اصطلاح ، افرادی مثل تو را صدتا صدتا ، تا لب دریا برده و تشنه برگردانده ام .
کلۀ من بوی قورمه سبزی می دهد . دنبه گوسفند را چون در قسمت عقب بدن گوسفند واقع شده است نمی خورم (= اصطلاحاً ، ادعای زیادی دارم )
تو می خواهی مرا از این راه بدر کنی و از رو ببری ای برادر!
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
تو چرا این قدر اذیتم می کنی ، چرا دُم مرا به دستت پیچیدی ، چرا دو دستی به یال من چنگ زدی؟
[اصطلاحاً ، چرا دست از سر من بر نمی داری یا چرا مثل کنه به من چسبیدی]
مگر من از آدم هایی که بلانسبت شما ، رو به دیوار می گویم ، به مارهای بیابان می گویم خودشان را رنگ کرده اند ، همچون شغال پنهان کاری می کنند ، از مال من و تو شکم گُنده کرده و گردن کلفت کرده و جان گرفته اند. آدم هایی که پیش ثروتمندان از خدا بی خبر ، دُم می جنبانند و مثل زالو ، خون و چرک فقرا را می مکندـ
با چوپان هی هی می کنند ، ولی با گرگ در دزدیدن گوسفندان همراه می شوند ، بدترم .
نه بخدا قسم ، نه به امام رضا(ع) قسم
قسم به آن قفل ضریح اما رضا(ع) و قسم به آن شالی که جهت گرفتن حاجت به گردن بستیم .
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
شکم من هیچ وقت از مال دیگران پُر نشده است.
دستان من هیچ وقت دست زیر دستان را نبریده است .
از فقرا دستگیری می کنم . در نزد ثروتمندان از خدا بی خبر دُم نمی جنبانم (= سر فرود نمی آورم )
مگر این دنیا چه ارزشی دارد ؟ برای چه کسی جاودانه باقی مانده است ؟کبک این دنیا برای چه کسی تا ابد خوش خوانده است ؟
تو هم بیا و با من همراه بشو و دیگر برای من مزاحمت و سرباری فراهم نکن.
یار هم باشیم و با هم در یک راستا گام برداریم ؛ زیرا از قدیم گفته اند : که یک دست صدایی ندارد.
پس بیا همچون دو دوست ، اول همدیگر را و سپس صورت مان را خوب بشوییم
هفته ي گذشته يكي از آثار آذري مرحوم هارون شفيقي را در كادري سند قرار داده بوديم تا بوسيله ي سند ديگر پيش روي آن ، بخشي از ناگفتني هاي تالش را روخواني نماييم . چون وجاهت اين شاعر بالاتر از اين هاست و از طرفي شعر ياد شده ،چندان خوانا به نظر نمي آمد كه مجددن با برجستگي خاص همراه با عكس وي در معرض ديد عموم قرار خواهد گرفت:
نخستین دفتر شعر استاد پوراحمد جکتاجی ، گیلان شناس و شاعر برجستهی گیلانی بنام «ایتا دشتی آواز خُوندگی» منتشر شد. دفتر پیش رو مجموعه شعرهای کوتاه و بلند شاعر را دربرمی گیرد.
فضای شعرها آکنده از عشق است و روایت گر انسانی که عاطفه در آن نقش بنیادی دارد. همانگونه که قبلن در همین تارنما به قلم یکی از گیلان شناسان تالش آمده بود:
«جكتاجي را بیشتر با قلم اسطوره ساز مقالات اش میشناسند. قلمي كه ميراث گرانبهای گيلان و پشتوانهی فرهنگ غني كشورمان محسوب میگردد. روزنامهنگاری كه وصف بلندآوازگی وي خود «گيلان» است. همين امر سبب شده ، شعرها و قصههای گيلكي او ، تحت شعاع دلنشینترین گفتارها ، مهارت دقيق در قلم و حساسيت اقلیمیاش به گيلان كه همانا مقالاتش باشد ، در سایه قرار بگیرد و تاكنون مورد ارزيابي ونقد منتقدين قرار نگرفته است...»
دفتر یادشده ، گذشته از آنکه ارزش و اعتبار شعر فاخر گیلان را دوچندان کرده است ، از دل و زبان شاعری سروده شده که در طول عمر پربرکتشان گیلان را باجان و دل دیده و برای سربلندی و پایداریاش کوشیده است و در کنار دیگر آثار ـ دفتری که میتواند هدیهی خوبی برای دیگر اقوام ایرانی که به گیلان سفر میکنند بوده باشد.
از بین شعرهای زیبای مجموعه ، شعری که علاوه بر داخل صفحات بر روی جلد نیز مجددن چاپشده را انتخاب نمودهایم و باهم میخوانیم :
اشاره :استاد عباس لايق نياز به معرفي نيست . تقريبن تمام كساني كه به طور جدي و حرفه يي با شعر و ادبيات سرو كار دارند ، قلم و آثار وي را مي شناسند. نُت چيدمان شعرش آهنگ دل هر اهل هنر قزوين است . شعري كه پيش روي تان قرار دارد ، يك برگ از دفتر زيباي «تاريخ جا گذاشته مرا» مي باشد . به دليل وسعت محبّت هاي شاعر در روزهاي سرد و برفي قزوين ، گرما بخش پيرامون مان است تا شال گردن ها را كمي شُل نموده و با نام عزيزش كه همراه با قلم توانا و تحقيقات ارزنده يي كه از افتخارات ماست ،كمي با همان گرما نفس بكشيم و بيادش باشيم و حُرمت پيشكسوتي اش را با احترام ،آنگونه كه زيبنده ي شخصيت اوست كه خودشان در شعري سروده اند:«امروز هم گذشت / وقت غروب شد/.../ فردا دو باره روز از نو از راه مي رسد...» بجا بياوريم و ما هم به نو به ي خود براي اين استاد گرانقدر توفيق روز افزون داريم:
رامسر و تنكابن ،استاد هلاكو خلعتبري بوده با توضيحات
پرمعني كه به همراه دارد. البته با سپاس از استاد ، تقديم
بازديدكنندگان فهيم مي نماييم.***
«...
زنده ياد استاد شيون فومني در«منظومه گاو»از كد خدا حرف زده بود بنده تحت تأثير شعر ايشان قرار گرفتم و اين شعر را سرودم كه بعد از چندين سال ديگر در شب شعر تنكابن كه براي يادمان نيما گذاشته بودند براي اولين بار ايشان را زيارت كردم و شعرم را خواندم و مورد تشويق زياد حاضرين و همچنين مرحوم شيون فومني قرار گرفتم.
استاد مهدی رضا زاده از شاعران معاصر دوران ماست و ساکن رشت می باشد . او انسانی به تمام و کمال شفاف آنگونه که در شعرهای ایشان پیداست بیشتر از امید و دانایی و با «دهانی که مرا نگفت» با مردم مراوده دارد . ازاین نام آشنای محبوب شعرهای بیشماری در جراید تخصصی ایران و جهان به چاپ رسیده است و مجموعه کتاب هایی نیز بدیدن شرح :
«عقربه ها در غروب ایستاده اند 1378»
«هنوز ناشیانه می خندم 1384»
«دهانی که مرا نگفت 1387»
انتشار یافته است و کتاب هایی نیز :
« تابستانی که از نگاه تو ریخت»
«نت تن»
و مجموعه شعرو داستان های کوتاه قرار است از قلم ایشان منتشر شود.از آنجایی که مهرماه نزدیک است و یک هفته مانده به شلوغی دبستان ها و بازیگوشی کلاس اولی ها بهتر دیدیم شعری را از این استاد ارجمند تقدیم بازدید کنندگان شود: