سال 79بود. برای اولین بار به انجمن شعر ماسال رفتم .اتاقی از کتابخانه ی عمومی ماسال را به آن اختصاص داده بودند و انجمن شعر ، در دل مزار شهدای شهر قرار داشت. یعنی درست در مرکز شهر .اتاقی کوچک برای سی چهل نفر همراه با میز کنفرانس و چندین صندلی. زمان ورود ما صندلی ها همه اشغال شده بودند و چون به عنوان مهمان از قزوین آمده بودیم به پاس مهمانی ، چند جوان محجوب که هیک کدام شان را نمی شناختم ، به احترام ، جای شان را به ما دادند و خود سراپا ایستادند و ما با کمال شرمندگی نظاره گر این لطف بیشمارشان لحظه ها را سپری کردیم .
دور تا دور میز کنفرانس پُر بود ازشاعران پیشکسوت و جوانان با استعدادی که آمده بودند تا آینده شعر و ادب شهرشان را بارور نمایند .شعرها خوانده شد نقد و بررسی گفتگوهای دو به دو و یا چند نفره ادامه یافت و آنهایی که جلوتر آمده بودند باعذر خواهی چند باره مرخص شدند و سرانجام من ماندم چند تن از عزیزان پیشکسوت و در خصوص مشکلات کانون و انجمن های شعر مناطق تالش و بحث و تبادل نظر و پیشنهادات ودر پایان عکس یادگاری و خداحافظی.
«هیچ جا برای سرنهادن دریا ساحل نیست » مجموعه شعری است از مسعود میری چهل ساله که خود را در گذر از تجربیات پختگی اش به چالش کشانده است .او که بیشترین همّش طبیعی زیستن است ، به ناچار پی می برد که روحش را با تکه ای نان معاوضه کرده است . تکه نانی که گلوگیر شده و بی تابی اش را لحظه به لحظه فربه ترکرده است .او به زبانی ویژه دست یافته است که متأسفانه گاهی نیز باید مؤلف را به آثارش ضمیمه کرد.چرا که منشأ آثار شاید در پی انتقامی از خویش که مخاطب هیچ شناختی نسبت به آن ندارد . انتقامی ویژه و تاریخی.او رسالتی برای هنر قائل نیست و معتقد است ، هنر خود پدیده ای مجرد است . اما با نگاهی به نخستین شعر این دفتر ، در می یابیم که در آثار او چیزی نیست که بتوان از حیات بشری جدا کرد و شاید به خاطر این است که زبان و اندیشه این شاعر دارای بقایی طولانی است .
ماشعر گفته بودیم /ما روح کوچک مان را / با نان معاوضه کردیم /یک نان با تکه های کوچک /در سفره های خسته ی مردم.
دهه شصت تیم فوتبال همای تهران با نام حمید علیدوستی عجین شده بود.بازیکنی که با نفوذهای خطرناکش شیرازه ی بهترین خط دفاع هر تیمی را فرو می ریخت چه آنکه در تیم ملی نیز گل های بیاد ماندنی اش هرگز از ذهن ها پاک نخواهند شد.تعصب جنگندگی و پهلوانی و قهرمانی اش شهره عام و خاص بود و با داشتن چنین روحیه ای ستودنی شاید اولین لژیونر ایرانی لقب گرفته باشد . دکتر محمد کياسالاردر خصوص حمید علیدوستی می گوید:
حميد عليدوستي فوتباليست محبوب کودکيهاي من است؛ ستارهاي که تيم «هما» را به خاطر او دوست داشتم، ستارهاي که براي درخشيدن نيازي به پوشيدن پيراهن قرمز و آبي نداشت، ستارهاي که اخطار نميگرفت، اخراج نميشد، مصاحبههاي آنچناني نميکرد و هيچ حاشيهاي نداشت اما ميدرخشيد و نميشد نديده گرفتش، ستارهاي که در آن روز و روزگاري که لژيونر شدن به معناي بازي در ليگهاي قطر و امارات بود، از ليگ ايران به بوندسليگاي آلمان رفت و بازيکن «بوخوم» شد، ستارهاي که نه آبي بود و نه قرمز اما همه فوتباليها دوستش داشتند…
ميگويد در سينماي ايران، فيلم مورد علاقهاش «درباره الي» است و من معناي اين «اليدوستي» را خوب ميفهمم. «الي» شخصيتي است که همه او را قضاوت ميکنند، در حالي که تنها چيزي که از او ميدانند، همين نام «الي» است و حتي نميدانند اين «الي» مخفف الهام است يا الناز يا چي...»
شعر فروغ فرخ زاد شعری است زنانه ، اما مخاطب او مرد است . فروغ بعد از رابعه و مهستی ، سومین زنی است که شعر را با جسارتی مثال زدنی به روح کلام یک زن نزدیککرده است .بیشترین شعرهای سه مجموعۀ دیوار و اسیر و عصیان از این دست است.این سه مجموعه ضمن اعتراض و عصیان او علیه مرد سالاری حاکم بیان مدافعه گونه ای است از حق انسانی زنان که در سراسر تاریخ مذکر ما از آنان دریغ شده است .
و فروغ بلند ترین صدای زن، در این تاریخ سراسر گریه آلود است .او از طریق این عصیان و اعتراض ، مظلومیت شگفت زن ایرانی را بازگو می کند و بر آن می شورد . شورشی که کلام او خود را در اسارتی می بیند که بر او تحمیل شده است ، بنابرین می خواهد که دیوار قفس را حتی با استفاده از یک لحظه غفلت زندانیان بشکند و شاهد رهایی را در کنار بگیرد.
دو دهه ی پیش ، زمانی که برنامه ی تالشی «کَوَه هَه ژن» رادیوی گیلان پخش می شد ، سرو صدای بسیاری راه انداخت ـ که بعد سال ها تالش دارای حداقل برنامه ای شد.اگرچه عامیانه بود و تا قوام آمدن آن ، زمان بسیاری طلب می کرد و متأسفانه پایدار نماند . نکته ی حایز اهمیت آن اجرای خوب خانم عزیزی و ناصر حامدی بود که موجب جذب مخاطب بیشماری شد .
خاطره ای که برایم از این برنامه باقی مانده این است که خبر نگاری به روستای اولم عزیمت می کند تا گزارشی در خصوص این برنامه ی فرهنگی تهیه کند.در این رهگذار وقتی گزارشگر از یکی می پرسد چه پیام ، خواسته و پیشنهادی برای برنامه ی «کوه هَه ژن » داری ؟ گفت:«امه کَووئه هه ژه نه برنامه کو اینظار دارم امه را برق و گاز و آب بوئره و...»؟!
خارج از لطایف الحیل این گزارش باید گفت ، برای هر طرحی باید زیر ساخت های آن را به درستی اجرا نمود.وقتی یک روستایی علیرغم اینکه برنامه راگوش می کرده ولی هنوزاز ماهیت آن بی اطلاع بود که نیاز است و خواهد بود ، در این زمینه ـ خصوصن فرهنگی ، هنری و ادبی ، فرهنگ سازی شود تا بتوان فرهنگ غنی ای برای قوم خود بجای بگذاریم .
تا اینجای کار را داشته باشید و فلاش بگی بزنیم به برنامه رادیویی «سیری در تالش»که زمان قبل از انقلاب در رادیوی گیلان اجرا می شد و بعدها در جراید محلی و کتاب ها و خاطرات برخی از اشخاصی که در این زمینه کار کرده بودند خواندیم که برنامه در گستره بین المللی هم بود و حتا تالشان آنسوی مرز نیز از آن بهره می بردند . که همان برنامه نیز دارای چالش های خاص همان زمان خود را داشته است .
یاد آوری این نکته به این دلیل است که اگر برنامه ای برای تالش درنظر گرفته شده است باید در مکانیسمی به اجرا در آید که در وهله ی اول برای خود تالش بکار آید و آنهایی که بخش اجرایی آنرا بر عهده می گیرند تمام جوانب را در نظر بگیرند و از توانمندی های خاصی برخورددار باشند و تضادها آراء و اندیشه ها را بتوانند در خود هضم نمایند نه اینکه دربرنامه «سیری درتالش» از امثال ...ها استفاده بهینه کرده باشیم و بعد از سه چهار دهه وقتی می خواهیم جشن نکو داشتی بر گزار نماییم او را از قلم بیاندازیم .
سخن گفتن در این وادی بسیار است .اما آنچه که باعث شد این چند سطر را قلمی نماییم بر می گردد به گزارشی که برخی سایت ها و خبرگزاری ها و بطور کلی در فضای مجازی پراکنده شده است مبنی بر اینکه« روز پنجشنبه 23 دی ماه مدیر کل محترم صدا و سیمای گیلان با عزیمت به شهر ماسال و حضور یافتن در جلسه ای با مشارکت شهردار و شورای اسلامی شهر ماسال ، تفاهم نامه ای را امضاء کردند که به موجب آن ، شهرک و دهکده صدا وسیما در بام سبز ماسال تأسیس می شود و نمایندگی صدا و سیما در آن دهکده مستقر می گردد تا تولید برنامه نیم ساعت[!!] تالشی در هفته را به دست بگیرد».
مبارک است و حضورمدیر کل محترم جناب مهندس ظهیری را به فال نیک می گیریم .ان شاء الله آنگونه که در خبرها آمده است تالشان بتوانند پتانسیل بالقوه ی خود را به بالفعل تبدیل نمایند .این آرزو بر آورده نمی شود مگر با همت عزیزانی که می خواهند سکان این برنامه را در دست بگیرند تا بتوانند آن را به ساحل موفقیت برسانند.بدور از هر گونه رابطه بازی و... تنها برای معرفی تالش تلاش نمایند تا این قوم آنگونه که هست در این برنامه ی نیم ساعته(!) به دیگر اقوام شناسانده شود .چرا که امروز جهان دهکده ای بیش نیست و شبکه ی باران را اکنون در خارج از کشور نیز می توان به تماشا نشست.
سوالی که در این قضیه در اذهان متبادر می شود مبنی بر آیا با نیم ساعت برنامه می توان کل تالش را پوشش داد؟ در این برنامه ی نیم ساعته چه چیزی را می توان معرفی نمود؟با وجود اینکه قوم تالش بعد از قوم گیلک دومین قوم پرجمیعت گیلان در کنار اقوامی چون آذری ها ، کُردها ، لُرها و... است .
اما جای خوشحالی آن باقی ست که مدیر کل محترم صدا و سیمای گیلان به ماسال عزیمت نموده که جای تحسین دارد و به ندرت پیش آمده چنین حرکتی دیده باشیم.باید امیدوارشویمو بر همه ی عزیزان فرهنگی واجب است دست در دست هم دهند برای شکوفایی قوم نجیب تالش و برای پربار کردن این برنامه تلاش مضاعف نمایند.
اگر خاطر مبارک بازدید کنندگان مانده باشد هفته های قبل مطلبی به قلم امین حسن پور پژوهشگر گیلان مان در این تارنما به نمایش گذاشتیم که در آن اشاره ای به بخشی ازپدیده هایی که بنام «گیلان شناسی» در بدنه ی ادارات جذب شده اند داشته بودند و همانند روابط عمومی ادارات در حد «رپورتاژ»ـ گیلان هزینه ی راه هایی می شود که هنوز باید و شاید به بوته ی نقد و بررسی گذاشته نشده است و آنهایی که اندک آشنایی با هزینه ی «گیلان شناسی» دارند از نوشته ی امین حسن پور خیلی از مسایل را می توانستند و می توانند دریافت کنند که وضع مطبوعاتی مان در گیلان در چه وضعیتی سیر می کند .این آشفتگی های گیلان پژوهی حتا نشریاتی را که بالای دو دهه فعالیت دارند نیز بلعیده و در خود هضم نموده است.جالب است این بار یکی از روزنامه نگاران جوان گیلانی که خود صاحب نشریه است و خبرنگار جراید دیگر ، از زاویه ای متفاوت به این پدیده نگریسته که باز در هفته های بعد بیشتر در این خصوص خواهیم گفت و نوشت .حال این شما و این هم نوشته ی مزدک پنجه ای:
یک
مطبوعات از دوران مشروطه تاکنون نقش موثری در روشنگری و شناخت مردم نسبت به حقوق و مطالبات قانونی خود داشته اند، هر چند در پاره ای اوقات برخی از مطبوعات بهواسطهی عدم حرفهای گری و شناخت جایگاه رسانه به جای آن که در جامعهی مدنی به روشن گری بپردازند، بعضا جامعه را با اخبار، موضع گیری ها و تحلیل های نابخردانه دچار تشنج و بی ثباتی می کنند.
«نغمه ها» از ویژه برنامه ی موسیقی اقوام ایرانی است که درشبکه چهارم صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود.این برنامه ی هفتگی و جذاب ، این بار به تالش اختصاص داشت.جمعه ی گذشته (95/10/3) با فیلم مستندی از شاعر و پژوهشگر موسیقی تالش ـ آرمین فریدی هفت خوانی به بالای آنتن رفت .
این پژوهشگر تالش با تبحر خاصی که از موسیقی تالش ، خصوصن در پرده ها دارد، با اندوختن تجربه ی سال های متمادی از موسیقی تالش و در کنار نواختن قطعاتی از آواهای تالشی در این سال ها به تشریح آن نیز پرداخت و خوب هم با توضیحات بجا و عالمانه اش ، این قوم کُهن را در بین اقوام سربلند نمود و این می رساند تالش دیگر آن تالش دهه ی شصت و هشتاد نیست و نباید هم به گذشته برگردیم .چرا که انسان همیشه با تجربه زندگی می کند و با اُفت و خیزها مسیرش را می پیماید و این شیوه در طول سال های متمادی هم برای اقوام به ثبت رسیده و هم هنرمندانی که در دل اقوام برای داشته های شان می کوشند.چه بسا در این مسیر پرطلاطم لغزش هایی نیز بوده باشد که طبیعی به نظر می آید.
آنچه که امروز تالش را با موسیقی اش برجسته می نماید داشته هایی ست که این قوم در دل خود دارد وبا انباشت آن می توان به درستی آن را پالایش و پیرایش نمود . آن گونه این پژوهشگر سخت کوش تالش نیز به زیبایی در همان فیلم مستند به تشریح آن پرداخت. آنهایی که این برنامه را دیدند به ویژه گفتگوی فریدی را، با این نوید بخشی در خواهند یافت که تالش در آینده ای نزدیک در بین اقوام جایگاه وسیعی خواهد داشت.
امیدواریم چنین فیلم های مستندی از دیگرعزیزان در رسانه های ملی دیده شود که تالش را می توان به زیبایی در همین قاب رسانه ی ملی دید و از آن لذت برد.
نوشته ای که پیش روی تان قرار می گیرد از محقق و گیلان شناس جوان عصرمان ، امین حسن پور می باشد که از سایت وی به عاریه گرفته ایم .در دل این نوشتار ناگفتنی های بیشماری نهفته است که می بایست در مجلات تخصصی و پژوهشی که امروز در خدمت سیاست بازان قرار گرفته انعکاس می یافت و چرا نمی یابد که باید به خود متن رجوع نمود . به همین لحاظ لازم دیدیم در تارنمای خودمان این نوشتار وزین را به اشترتاک بگذاریم البته با پوزش از آقای حسن پور :
طی چهار پنج سال اخیر، همهٔ ما از شکل گرفتن انواع و اقسام صفحهها و کانالها و سایتهای علاقمند به هویت قومی گیلک، تبری، تالش، کاسپی و… باخبریم. در واقع جریانیه که داره روز به روز فربهتر میشه و تعداد قابل توجهی از جوانان و نوجوانان بین سنین ۱۵ تا ۳۰سال رو دربرمیگیره.تا پیش از این در ایران، طی دهههای گذشته دو جریان فکری عمده، مسائل قومی رو دنبال میکردند. یکی جریانهای چپ و سوسیالیستی بودند و دیگری جریانات راستگرایی که میلی ارتجاعی برای بازگشت به دوران ارباب-رعیتی داشتند.جریان اول، پس از حذف ساختاری چپ در ایران، نابود شد و در دههٔ ۷۰ در غیاب اولی، جریان گیلانشناسی از بطن دومی به وجود اومد.در سنت گیلانشناسی، ثبت و ضبط داشتههای فرهنگی، ترویج نوعی اندیشهٔ بازگشت و تبلیغ روی کار فرهنگیویژگی عمده محسوب میشدند. و صدالبته از همهٔ این موارد سیاستزدایی شد تا به کسی برنخورد و کار پیش برود!
«گیلان مصور» سایت تازه بروز شده و نزدیک به «فرهنگ ...» است که گردانندگان آن از زیرمجموعه فصلنامه ی «دیلمان» می باشند .این سایت به تازه گی در تولید خبر از پیشروترین سایت های گیلان بوده و با ساخت و پرداخت گفتگوهای سریالی در قالب «گیلان گرایی» نقش برجسته ای را ایفا می نماید و همانند نشریه «دیلمان» در بازتاب از مطالب ارایه شده کم لطفی هایی را در معرض دید عموم قرار می دهد . با توجه به کارنامه ی نه چندان خوب این فصلنامه،سایت «گیلان مصور» گویا در پوشش خبر «نقش آفرینان» ... تا حدودی گوی سبقت را از دیگررسانه های مجازی و مکتوب گیلان ربوده است.
شاید به این خاطر باشد که این سایت نسبت به سایت هایی که در پوشش «نقش آفرینان» همایش های سریالی که یکی از آنها قرار است در 25آذری 95 در رشت برگزاری گردد اطلاعاتی بیشتر از دیگران در اختیار افکار عمومی قرار داده و می دهدکه جای بس تقدیر و تشکر ویژه دارد و از لای همین اطلاعات بدست آمده می توان به چند و چون لایه های پنهانی آن دست یافت. یارسانه های دیگری دارند جورنشریه ی «دیلمان» را می کشند که قبلن حتا بازخوردهای آنچه به نشریه می رسید هم نتوانست در اختیار مخاطبین خود قرار دهد.