خطا در ترجمه و بدفهمی در ترجمان

محمد قائد

با نگاهی به شرایط کلی نگارش و ویرایش در ایران، محصولات عرضه شده در بازار ترجمه می‌توانست بسیار بدتر باشد. به اینها بیفزاییم سطح آموزش انشای فارسی در مدرسه و زبان خارجی در دانشگاه را.تقریباً تمام ایرادهای فت‌وفراوانی که اهل ترجمه از دههٔ‌ ۴۰ به کار همدیگر ‌‌گرفته‌اند وارد بوده است و مترجم مورد انتقاد ندرتاً ‌توانسته یک یا چند مورد را با برهان رد کند.البته منتقد بسیار دقیق متمایز از مترجم بسیار سهل‌انگار است اما مشکل بتوان اهل ترجمه را به دو دستهٔ مته‌به‌خشخاش‌گذار و وارد، و سربه‌هوا و نابلد تقسیم کرد. اگر چنین می‌بود قاعدتاً باید دستهٔ اول جای دستهٔ دوم را می‌گرفت و ناشران و خوانندگان به آنها متمایل می‌شدند. اگر پس از نیم قرن نقدهای گاه بنیان‌کن، همچنان به صدها جمله و کلمه و عبارت در آثار ترجمه‌شده ایراد وارد است پس باید دنبال عواملی در سیستم گشت. ذکاوت و فراست البته لازم است اما اگر کافی می‌بود خود منتقدان باید مترجمانی چیره‌دست می‌شدند و مترجمان مورد انتقاد پی کارهای دیگر می‌رفتند.

ترجمه به کنار، آیا نوشتن متن فارسی در مدارس ما یاد می‌دهند؟ چند درصد از پایان‌نامه‌های دانشگاهی با نثر محکم و گیرا نوشته شده؟ چه تعداد از مطالبی که درس‌خوانده‌های همین دانشگاهها در مطبوعات منتشر می‌کنند ملال‌آور و کلیشه‌ای و رسیدن از بدیهیات به بدیهیات نیست؟ ویراستاران چند روزنامه و مجلهٔ ما چیزی به نام پاراگراف به رسمیت می‌شناسند؟

ادامه مطلب

ترانه تاریک
تحلیل ساختاری شعری از احمد شاملو

محمدحسین بهرامیان

 

ترانه تاریک

بر زمینه سربی صبح

 سوار

           خاموش ایستاده است

 و یال بلند اسبش در باد

                 پریشان می شود

خدایا خدایا

سواران نباید ایستاده باشند

هنگامی كه                              

           حادثه اخطار می شود. 

 ***

كنار پرچین سوخته

 دختر

           خاموش ایستاده است

 و دامن نازكش در باد

                    تكان می خورد

خدایا خدایا

دختران نباید خاموش بمانند!

هنگامی که مردان

          - نومید و خسته -

                         پیر می شوند !

ادامه مطلب

 

کدام فرزند انقلاب با دوماه زندان رفتن بلعیده شد؟!

بخش دوم و پایانی

در خصوص اختلافات شما و آقای مسرور ماسالی ناگفته ها بسیار است .تا جایی که بنده می دانم اصل اختلاف شما در باکو نطفه بسته باشد این تحلیلی ست که بنده از اختلافات شما دارم .لذا با بنده باشید تا سری به شماره 38 کادح بزنیم . چطور است؟موافقید؟ اگر شما موافق نباشید بنده صد در صد موافقم تا خوانندگان فهیم و همیشه همراه مان را با خود ببریم به سال 73 تا دریابند آنچه که بین شما و مسرور ماسالی در زمان زنده بودنش گذشته و اکنون که در قید حیات نیست عزیز دُردانه ی شما شده است اطلاعات ذیقیمتی گیرشان بیایند.

مسرور ماسالی یکی از مخالفین سرسخت انتشار ویژه نامه تالش بود که گیله وا به کوشش جنابعالی به مدیریت استاد جکتاجی منتشر می نمود.دلایلش رابنده نمی دانم .آیا ریشه در قبل ازانقلاب دارد و یا بعد آن ، بی خبرم. اما در نوشتار وی که برای کادح به مدیریت استاد طاهری به گمانم اداره و منتشر می شد مطلبی تحت نام «ننوشتن بهتر از بد نوشتن است»دیده می شود  و در همان شماره بازتاب یافته که در هجو ترانه لدوـ و بیشتر جنابعالی به ویژه ی تالش گیله وا تاخته بود می توان خیلی از ناگفته ها را کشف کرد.

ادامه مطلب

صبح است ساقیا ...

شهرام رستمی

و با اين همه

 ما به اين جهان نيامده‌ايم

 كه بميريم

آن هم در سپيده‌ دمي

كه بوي ليمومي‌آيد                                                                                                                                       
 
يانيس ريتسوس

شیرینی این ترانۀ شاعر یونانی آنقدر هست که آن اندک‌مایۀ تلخی واژۀ «بمیریم» در برابر بوی تند لیموی زندگی محو می‌گردد و نگارنده را در پیوند با صبح و زندگی،  بی چاره از آغازش می‌نماید.و باز ... با این همه، کمتر اتفاق افتاده که برخیزیم و به حادثۀ صبح بیندیشیم و تأمل کنیم این حادثۀ هموارۀ جشنِ بیکرانِ طلوعخورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد/گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن.آنچه رسم زمانه بوده، این بوده و هست که در ظاهر برای به دست آوردن، همواره باید از دست داد. هر صبح بهانه‌ای برای با تو بودن است، شاید دیگر دست ندهد. زندگی را می‌گویم، زندگی‌ام، باید از کف داد، همواره از کف می‌دهیم تا ادامه دهیم... تا وقت غروب. دیدارِ اتفاقِ طلوعِ حقیقت از شرق، مستلزم از دست دادن نوشین خواب صبحگاهی است که این صبح در کمتر قابی درآمده و کمتر واژه‌ای حق مطلبش عطا نموده است... زندگی همواره است. هنوز است. اما هنوز هست و می‌رود. منتظر نمی‌ماند. صبح بار دیگر از ره می‌رسد و این حادثه تکرار می‌شود، در اندک فاصله‌ای از هم و باز ... زیستن برازنده زندگی است و این قصد عظیمی است بی‌قضاوتی؛ قضاوت ممکن نیست. در باب زندگی را می‌گویم. ما یک طرف ماجراییم. باید به دیگر سو رفت و اگر ممکن بود به قضاوت نشست. اما با این‌حال، زندگی همواره سرشار از این قسم رخدادهای تکرار شوندۀ دمِ دستِ دیده‌ناشدنی است که تسخیرش در دستان ماست. چنانچه به قول فیلسوف آلمانی، والتر بنیامین، در کتاب ارزشمند «خیابان یکطرفه» هم متوسل شویم که «تنها راه شناخت را دوست داشتن بی هیچ امیدی» می‌دانست، آنگاه در سرمای این قول دست کم کورسوی معرفتی در دوردست روشن است و آن هم این زندگی است و چنانچه بخواهیم آن را در مقام ابژه شناخت قرار دهیم، آنگاه چاره‌ای جز دوست داشتن بی امیدش نمی‌یابیم که خواه ناخواه در ذات ماست!

 ذکر زندگی بر منارۀ صبح است و آفتاب، عبادت صبحگاهان بر گرد کلمه است و چه خوش بهانه‌ای است عبادت صبحگاهی  و رؤیت هور.

به قول سعدی: شورش بلبلان سحر باشد/ خفته از صبح بی خبر باشد و باز اینکه... آفتاب همیشه از شرق طلوع می‌کند. تولد دوباره آفتاب و دیدارش، همیشه، از هر جایی میمون و فرخنده است،  به ویژه از گیلان جان!

 

پرپر زند کنجاله ام!

نوروز 96 شبکه ی 5سیما ساعت 23 فیلم طنز «شوخی کردم!» مهران مدیری را روی آنتن برد.آنهایی که با تِم کارهای مدیری آشنایی دارند می دانند که اغلب سوژه های وی معضلات اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و ادبی ـ و در واقع آنچه در پیرامون مان می گذرد بوده است .وی کارگردان باهوشی است که در ریزه کاری های طرح هایش بیشتر کار می کند .

در کنارهمه ی بخش های «شوخی کردم!» بخشی به شب شعرها و انجمن های ادبی معاصر کشورمان مربوط می شد که خود نقش یکی از اساتید برجسته به خوانش شعر و تحلیل آن می پرداخت که سال های نه چندان دور به «استاد طوفان» مشهور بود که بدل بودنش در فیلم افشا می شود و بگذریم .

سؤالی که برای بنده پیش آمده مدیری از کدام ناحیه ادبیات رنجیده خاطر است؟ آیا وی نیز می داند که در ادبیات کشورمان دیگر پنج قله ی اصلی شعر معاصرچون نیما، شاملو ، اخوان ، فروغ ، سپهری به وجود نیامده است؟ به گمانم تا اینجا حق با ایشان باشد.ما امروزنه تنها امثال این پنج نفر حتا شاعران قدری دیگر ، همچون آتشی ، زهری ، نادرپور، مشیری و... را در جامعه ادبی مان نداریم .چرا دیگر کافه های فیروز و نادری در جامعه ی ادبی مان خلق نمی شود؟ متأسفانه امروز با ایجاد فضای مجازی مجالی دیگر برای خلق شاعر و کافه ها نمانده است .

 

ادامه مطلب

دو نظریه در باره شعر:

 

جهت گیری های غیر شاعرانه عامل اُفت کیفی شعر

شعرخوزستان به دلایل متعددی ازلحاظ کیفی نسبت به گذشته اُفت داشته است.یکی ازاین دلایل عدم ارتباط مستمر شاعران با تجربه با نسل جدید است . که آنرا "انقطاع نسلی " می نامم. این انقطاع ، دلایلی دارد ازجمله : مرگ برخی ازاین عزیزان هر وقت جهت گیری های غیر شاعرانه  بر فضای شعری استان غالب شود ، اُفت کمی و کیفی را شاهد خواهیم بود.

صادق کریمی در گفتگو با سرویس ادبی پایگاه خبری خوانانیوز گفت:شعرخوزستان به دلایل متعددی ازلحاظ کیفی نسبت به گذشته اُفت داشته است.یکی ازاین دلایل عدم ارتباط مستمر شاعران با تجربه با نسل جدید است . که آنرا "انقطاع نسلی " می نامم. این انقطاع  ، دلایلی دارد ازجمله : مرگ برخی ازاین عزیزان همچون : زنده یادان سیروس رادمنش ، علی مقیمی ، قناد دزفولی ، نعیم موسوی ، آرش باران پور ، مرید میرقائد ، آتش اهوازی ، و.... شاعرانی دیگر که الان حضور ذهن ندارم.

ادامه مطلب

کدام فرزند انقلاب با دوماه زندان رفتن بلعیده شد؟!

بخش اول

علی عبدلی در سایت اش (تالشان) آدرس تلگرامش را به خواننده گانش ارجاع داده است . بعد از گشودن ، با مطالب گوناگونانی مواجه شدم .یکی از آن که بیشتر جلب توجه می کرد جمله ای بود که در پایان یکی از نوشته هایش آورده بود «انقلاب فرزندان خود را می بلعد» بسیار شگفت انگیز بود. از این منظر که آقای عبدلی از کی فرزند انقلاب شده ما بی خبریم؟! اینکه با کمتر از دو ماه زندان رفتن وشدیدترین شکنجه شدن و سریع آزاد شدن(!) آنهم توسط ساواک؟؟!! که بسیار جای تأمل دارد. جا دارد عین نوشتار تلگرامی وی آورده بعد به تحلیل آن پرداخته شود.که به خود این نوشته در دو بخش مجزا پرداخت داده می شود .بخش اول فرزند انقلابی بودنش و بخش دوم رابطه ایشان و مسرور ماسالی.

***

«در سال 56 سازمان حفاظت آثارباستانی ( میراث فرهنگی کنونی) برای اداره خود در شهرستان تالش ، در ماسال ساختمانی ساخت و علی عبدلی به عنوان مسئول آن اداره به اتفاق همکارانش از رضوانشهر به ماسال نقل مکان کرد . در آن شهر نیز دو شاعر و دبیر هنرمند با نام های فرامرز مسرور و اردشیر عابدی زندگی می کردند که عبدلی آنان را می شناخت . از این رو در همان روزهای نخست اقامت در ماسال، به دیدار آنان رفت و آن دو نیز مانند خادمی و عباسی رضوانشهر ، در استقبال از دوست هنرمند تازه از راه رسیده شان، شب شعری برگزارکردند ...

 

ادامه مطلب

یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»

بخش سوم و پایانی

 

درپاراگراف اول سخنرانی ، شما را ارجاع می دهم به گفتگوی دکتر سیروس شمیسا که در شماره 32 گیله وا صص 11و12 درج شده که مصاحبه کننده مجله ی شما سؤالش این بود:«موقعیت کنونی ادبیات گیلکی زبان را گونه می بینی؟»

که دکتر شمیسا پاسخ داده بود:« مقصودتان را از «ادبیات گیلکی» نمی فهمم ، اگر مراد شما شعر و داستان هایی است که سال های اخیر به زبان گیلکی و خط فارسی[!] در جراید گیلان به طبع رسیده است ، زیاد در جریان نیستم .گیلکی را به خط فارسی خواندن همانقدر برای من عذاب آور است که شنیدن ترانه ها و آوازهای گیلکی روحبخش است!...اما اگر غرض این است که گیلکی زبانی است در مقابل زبان فارسی و باید در مدرسه و اداره گیلکی حرف زد من موافق نیستم .این نوعی ناسیونالیسم افراطی و آبکی است که متأسفانه در برخی از ایالات دیگر ایران هم زمانی باب شده بودو به هر حال خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه با مسایل سیاسی که مجموعاً به نفع ایران و ایرانی نیست ارتباط پیدا می کند.»

ادامه مطلب

قمر انديشه‌ی ايراني در عقرب سنت

دكتر علي تسليمي

عضو هيات علمي گروه ادبيات دانشگاه گيلان

ادبيات ايران در هزاره‌ی آهوي كوهي، تاريخ واقعي نداشت. هرگاه شاعري چون خيام يا فردوسي خواسته است ادبيات ايران را دگرگون كند، جامعه‌ی بي‌تاريخ ايراني او را به واپس مي‌رانده است. كساني هستند كه سيزيف‌گونه، سنگ ادبيات ايران را به سوي قله برده، اما به اوج نرسيده بازگشته‌اند. دو تن در ايران معاصر، ادبيات را به قله رسانده ولي باز هم كم‌و‌بیش در كنار گفتمان غالب سنتي محكوم شده‌اند؛ هدايت در «پيام كافكا»، «بوف كور» و آثار ديگر از روشنگري، آزادي، دموكراسي، جهاني شدن (از گونه شرق و غرب‌شناسي) و صنعتي شدن كه از ويژگي‌هاي تاريخي شدن و گذر از بي‌تاريخي و ماقبل تاريخي است، استقبال كرده و نيما در «ارزش احساسات» و آثار ديگر از جمله اشعارش از همين ويژگي‌ها پشتيباني كرده است. اين دو، هر يك، در اندازه‌هاي خود از ماقبل تاريخ ادبيات سنتي گذر كرده و جهان‌هاي تازه‌يي را به روي ما گشوده‌اند. (در كتابي كه به نام «پيام هدايت» و « نظريه شرق و غرب‌شناسي» در دست چاپ دارم، اين سخن را گفته‌ام و به نيما اشاره‌هايي كرده‌ام.)

ادامه مطلب

 

یادگاری نوشتن بر دیوار گارنیک آساطوریان

 

نقدی بر « بررسی تدریس زبان مادری»


بخش دوم

تعجب بنده از شما این است که همین آساطوریان در شبی که برایش تجلیل گرفته بودید گفته بود: «لهجه‌ها و فرهنگ‌های مختلف ایرانی دارای یگانگی تاریخی هستند و ریشه‌های مشترک دارند و پیوند خاص میان فرهنگ‌ها و زبان‌های بومی ایران قابل تأمل است. او اشاره کرد که در پی تحولات اجتماعی و فرهنگی اخیر در ایران از اقلیت فارس نام برده می‌شود در صورتی که این امر صحیح نیست»

جناب استاد جکتاجی و جناب استاد عباسی؛ اگرامروز واقعن دغدغه ی  تدریس زبان مادری را در سر دارید آن را باید ستود .اما استادان من با کدام محوریت ؟ با کدام تئوری هایی که بتوان بر اساس آن اساسنامه ای تدوین کرد؟ اگر قرار است آساطوریان نسخه بدلی دیگران را برای «تدریس زبان مادری» در گیلان به نوعی دیگر تجویز کند که فاتحه ی همین نصف و نیمچه زبان مان را نیز باید بخوانیم !

 

 

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 30