از شعرايي كه در ابتداي اين مبحث از آنان نام برده شد، برخي گر چه حجم كاري چشمگيري ارائه نكردهاند، سطوري چند از اشعار آنان در دسترس ماست.هرگاه در ميانه گفتار مسنترها از مكانهاي مختلف واقع در ساحل شرقي خزر از قبيل «اولي قوُرروُق» «چاران لي دونگ»، «امان بورونينگ چأگه سي»، «قارا يوُمري»، «ساياركمال»، «داولات جامال»، «حوجامنگلي»،«تانگري گأديك»، «حوجالار»، «آق قارين لار»، «تاغان غليچ»، «اينگداريلان» سخني به ميان ميآمد شعر «آق مايا» سانچب حاجي به عنوان شاهد كلام مطرح ميشد. اما اكنون به واسطه آنكه از زمان سروده شدن اين شعر حدود يك قرن ميگذردكم كم از حافظهي مردم رنگ باخته است.
پس از استقلال تركمنستان، ايجاد روابط حسنهي ايران – تركمنستان ما را بر آن داشت تا جاي پاي «آق مايا» را از نواحي جنوبي اترك دنبال كنيم. سرانجام اين جستجو ما را با نوهي نياز مأمت برادر بزرگتر نجپ حاجي آشنا كرد. ما يكي از گمشدههاي خود را بازيافته بوديم. «اراز محمد كوله» هشتاد و پنج زمستان را ديده بود. از او سراغ نجپ حاجي را گرفتيم. گفت: غارري ابدال 4 فرزند ذكور داشته است. نيازمأمت، قربان دوردي صوفي، رجب صوفي و بالاخره نجپ حاجي.نجپ حاجي عمر خويش را به شباني گذرانده است. مردم وي را به نام «نجپ كوله» مي شناختهاند. «كوله» لقب پدر وي بوده به واسطهي كوتاهي قدّش . نجپ نيز اين لقب را از پدر به ارث ميبرد.نجپ اوغلان از تيرهي «آغزي غيشيقلار» طايفهي «كلته» بود.كلته نام يكي از طوايف بزرگ جعفرباي يموتهاست.
اشعار وي اغلب به مسائل شخصي او مربوط ميشود. اولين همسرش عمري كوتاه داشت. 4-3 سال پس از فوت همسر، تنها زندگي ميكند. روزي يكي از دوستان نجپ حاجي به مهماني نزد وي ميآيد. نشستي صميمانه كلاف سخن را به سمت ازدواج مجدد نجپ ميكشاند.دوست تصميم ميگيرد كه فرداي آن روز نزد برادر بزرگتر نجپ برود و دربارهي ازدوج مجدد وي صحبت كند. جهت مؤثر افتادن كلام، دوست از شاعر ميخواهد شعري از تنهايي و بيهمسري بسرايد تا فردا در حضور برادر بزرگتر بخواند. شاعر ميپذيرد:
اوغورجالي قاباپ اوريار باراغي
اتركليلر چكر چيغار قاراغي
آغام تيز أبرسين مانگا گرهگي
دوغايي كؤپ سالام منينگ آغاما…
چاريغيما گرهكدير بير دسسه سلين،
يوْرتامدا اوْت چيقيار، يؤريسم يالين،
مانگا تلواس اديأر قيز بيلن گلين،
بارسانگ سالام دييگين منينگ آغاما…
برادر بزرگتر (نيازمأمت) وقتي اينگونه ميشنود. يكي ازبرادران را نزد نجپ حاجي ميفرستد تا چند روزي از گوسفندان وي محافظت كند. و خود همراه نجپ به روستاي بهلكه ميرود. پيش يكي از دوستانش. دوست به گرمي پذيرايي ميكند. چون از قصد آنان آگاه ميشود سبب كار خير ميشود، دختري از اهالي روستا را براي نجپ خواستگاري ميكند و عروسي سر ميگيرد. عروس «باختي» نام دارد. نجپ از اين همسر صاحب پسري ميشود به نام «دوردي». نبيرههاي شاعر هم اكنون در محدودهي شهر و روستاهاي آققالا، كوموش دپه، آق قبر، آلتين توقماق زندگي ميكنند. عبدالرزاق آخوند رهبر فرزند حاجي دردي آخوند از فضلاي منطقه، نوهي «دوردي» پسر شاعر است. همان گونه كه از اشعار زير برميآيد، بندها و رباعيات شاعر مربوط به مسائل شخصي اوست:
هر بير ايشه حايير گِرِك
آلاشاما چايير گِرِك
اوْجاغيما هؤوورگِرِك
نجپ كولا هؤوور گِرِك
و يا:
نجبه آبراي – آت گِرِك
آت آلارغا غايراتگِرِك
آبرايين ساقلار يالي
اوْزال بير پري زات گِرِك.
همچنين:
كِس گولكينگي نچب كوله
كيم گچيپ دير گوله – گوله
گوزونگ ياشلاپ سحر بيله
ياراداندان ايمان ديله
البته ميتوان موقعيت زندگاني مردم آن روزگار را نيز در لفافهي آن اشعار به وضوح رؤيت كرد. اطلاعات مربوط به وحوش، نباتات، منابع طبيعي آن دوره در سطور اشعار شاعر نمايان است. حدود يكصد و پنجاه سال قبل در محدودهي ناحيهي «تانگري گأديك» (در ساحل شرقي درياي خزر) خيل اسبها و گلههاي ماديان به وفور نگهداري ميشده است كه با خواندن اشعار نجپ حاجي بدان پيميبريم.
در اشعار وي به نام «قره بي» طبيعت شناس مشهور قرن نوزدهم و ناظم تقويم تركمني نيز برميخوريم. او در ناحيهي بالكان ميزيسته است. در بارهي اين شخصيت مشهور به جز روايت قصهگونه به نام «قره بي» از آننا تاغان نورگلدي يف كه در اين اواخر به چاپ رسيد گويا مطلبي علميارائه نگشته است. بايد دانست اشعار نجپ حاجي دربارهي اين شخصيت علمي آگاهيهاي دست اول را در اختيار علاقمندان قرار ميدهد.
اسامي مكانها و موقعيت جغرافيايي و حدود و مرزها، ويژگيهاي طبيعي،روييدنيها و جانوران متعّددي كه بر شمرده ميشوند نقشهاي تمام نما را پيش روي ما مجسم ميكنند. با وجود خصايص مذكور در مجموع اهميت اشعار دو چندان ميشود.
شاعر خود از سواد خواندن و نوشتن محروم بوده است. اشعار وي در زمان سروده شدن مكتوب نشده و حافظان آنها نيز اكثراً وفات يافتهاند. در هر حال برخي از اشعار وي و يا قسمتي از آنها به دست ما رسيده است.
اقامت گاه وي به همراه برادر بزرگترش نياز مأمت كوله در نقطهاي بنام «تاغان قاق» (در نزديكي بوغداي لي) بوده است. از مال دنيا تنها شتري داشته كه براي چرا هر روز صبح به صحرا مي رفته و عصر برميگشته است. از قضا روزي ميرود و ديگر بر نميگردد. برادربزرگتر را ميگويد: اي قاقيش (او را بدين نام ميخوانده است)حتماً شتر بيچاره بيمار گشته، ميخواهم به جستجويش بروم. ميرود. در استراحتگاههاي شتران نمييابد. تا تاريك شدن هوا دنبال جاي پاي شتر را ميگيرد و به جستجو ادامه ميدهد. ولي به پاي شتر نميرسد. برميگردد به خانه. فرداي آن روز باز ميرود. ولي با دست خالي برميگردد. نيازمأمت ميگويد: برادر جان، ديگر پياده نرو اسب را زين كن و با اسب برو.
با اسب ميرود. صبح زود، در حالي كه اين ابيات را زمزمه ميكند:
آق ماياميز قاچدي، پيرريق،
ياپيشان اولياميز قيرريق،
آق يايلاسي اوُلي قوُرروُق،
آق ماياني بيلن بارمي؟
***
چكيبرسنگ، باتيپ باريا قوُشاغي،
ايندي تاپسام، آييرمارين دوُشاغي،
بوزلاپ قالدي آق مايانينگ كؤشهگي،
«چارانلي دونگ» آق ماياني گوردونگمي؟…
***
آشاق يوزموز «تانگري گأديك»،
قُولان ياندا باردير قوُدوُق،
آياغميزا گِيسِك أديك،
آق ماياني بيلن بارمي؟
***
بوزلي بولار حوجالارينگ ييلقيسي،
قاليپ دير-لا نجپ كولانگ گولكوسي،
آياق ساقلا آق قارينلانگ تيلكيسي،
آي تيلكيلر ، آق ماياني بيلدينگمي؟…
***
يوْقارلينينگ «قارابييي»،
گؤر، نجبينگ نأمه كويي؟
«اينگداريلانينگ» اوُزين قوُيي،
آق ماياني بيلن بارمي؟…
در تاريخ ادبيات بسيارند شعرايي كه با يكي – دو شعر از خود جاي پايي بر جاي گذاشتهاند. وقتي در اين حيطه وارد ميشويم بياختيار نام «نجپ حاجي» نيز در ذهن متبادر ميشود.
***
قارا ملا
ادبيات قرن بيستم تركمنهاي ايران با شعرهايي كه كارنامهاي وزين و توشهاي قابل تأمل را به يادگار نهادهاند. نيز شناخته ميشود. يكي از آنان «قارا ملّا» (1951 – 1867) است. وي در ديواني كه به دست خويش كتابت نموده است پس از هر چند شعر، يك مثنوي يازده هجايي را كه با بيت زير آغاز ميشود به سياق مختلف آورده است:
قالام يوْندوُم، خط بيتدي روزوگأر
اؤزؤم اؤلسم، حاتيم قالسين ياديگأر.
كه در آن فناپذير بودن انسان و جاودانگي نام اهل قلم و ارزشمندي آثار آنان از سيم و زر را تذكار ميدهد. وي چنين سروده است:
قالام آيدار:«منم آلتين – كوموش من
تمام عالملارا حؤكم ايله ميش من
وي در بيتي ديگر دوستي قلم را موجب عزّت ميداند و سواد را بزرگترين ثروت براي خانواده ميشمارد:
قالامي عزيز توت، عزيز بولغاي سن،
اوُشاغينگني يگ توت، قانع اولغاي سن،
بنا به تفكر قارا ملّا مفهوم «قلم» علاوه بر معناي بديهي و نوشتن خط، به معناي عالم بودن و ميراث ادبي را براي نسلهاي بعدي رساندن، و جاودانگي است. به مثنوي زير توجه كنيد:
قلم يوندوم، خطبيتدي روزوگأر
اؤزؤم اؤلسم، خاطيم قالسين ياديگأر
كيم اوْقيسا بيزني شول ياد ايلهسين
حم دوغادا روحوميز شاد ايلهسين،
دوْغادان اؤزگه سيزلرگه سؤزوم يوْق،
بوُ دونيأده خطيم قالغاي، اؤزوم يوْق،
قارا ير آستيندا گدا بولار من
دوغان- قارداشيمدان جيدا بولارمن،
حايري دوْغا قيلينگ روحي-پأگيمه
«الله رحم اتسين» دييينگ حأگيمه،
رحيم ايله گيل مانگا يا ذوالجلاليم
آيير ماغين مندن نوري – ايمانيم.
يامانلار آراسيغا بيزني قاتما
محشر ديوانيندا شرمنده اتمه،
دپدر نامالاريم اوْنگ قوْلغا برگيل
غضب قيلما، حليمليق بيرله سوْرغوُل
صراط كؤپروسيندن برق كيمين اؤتور
گؤنام غفو ايلاپ، مقصدغا يتير.
مفهوم مثنوي فوق حديث نبوي «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد» را در ذهن مبتادر ميسازد. قارا ملّا در پايان بخشهاي متعدد شعر فوق به زبانهاي عربي و فارسي نيز آورده است:
الخطّ باقي، و العمر فاني
العبدُ عاصي، و ربّي عافي
و در جاي ديگر:
شد به توفيق خداي لاينام
اين كتاب در روز آدينه تمام
و اين از نظر مفهوم با مضمون كلي شعر همخواني دارد، و هم توانمندي شاعر و وسعت دانش وي را ميرساند.مضمون جاودانگي قلم و فنا پذيري انسان منحصراً در اشعار قارا ملّا ديده نميشود بللكه در بسياري از ميراث ادبي گذشتگان موجود است. اما شاعر ما با توانمندي و ذوق سر شار آنها را در جايگاه مناسب به كار گرفته است. و البته بيانگر آن ميتواند باشد كه شاعر به ميراث ادبي پيش از خود نظر داشته و مفاهيم موجود در آنهارا با قلم خويش در آميخته است.
قارا ملّا كيست؟
وي در يكي از روستاهاي ناحيهي حسنقلي در تركمنستان غربي در سال 1867 چشم به جهان گشوده، در سال 1951 در روستايي به نام كلابات در حوالي رودخانه گرگان در 84 سالگي وفات يافته است.نام پدرش قليچ مأمت و مادرش نوربي بي بوده است. والدينش او را رجب ناميدهاند. در اين باره در يكي از مثنويهاي وي چنين ميخوانيم:
والدينينگ قويغان اسمي رجب
قادير مؤولام، قيل دوغامني مستجب
آتاسي نينگ اسمي- شريف قليچ مأمت
يامان يولدان ساقلا مؤولام سلامت
نوربي بي دير انهسي نينگ آدي حم
فضل ايله گونأحين باغيشلاغاي حم
شاعر بيشتر عمر خويش را در ناحيهي بالكان ميگذراند. در محضر قاره آخون علم ميآموزد: و يكي از باسوادان عصر خويش ميشود. «قارا ملّا» نامي بود كه به واسطهي سيه چردگي و تيرگي رنگ پوست از اوان جواني و طلبگي بدان ملقب گشت.استاد وي «قارا آخون» در زمان خويش عالمي زاهد بوده است. اكنون قبرستاني در ميان شهرهاي نبيت داغ و جبل كه خود وي نيز در آنجا آرميده قارا آخون ناميده ميشود.آري قارا ملّا در محضر چنين شخصيت وارستهاي تعليم يافتهاست، استادي كه شاگرد دربارهي وي در سرودههايش به نيكي ياد ميكند.قارا موللا تا پايان عمر خويش در حوزه به تدريس مي پردازد. در دفتر اشعار او رباعي زير مشابهت تنگاتنگي با آثار گذشتگان دارد:
عيد روزه گلدي دييپ، بارچا دل شاد بولدوُلار،
أهلي عالم مكدبدن جمله آزاد بولدولار،
اي آتا، عيدانا بِر، خيذمات قيلاي اوُستاديما،
كؤپ كيشي خيذمات قيليپ، آخيردا اوستا اولدولار.
مفهوم اين شعر در خصوص خدمتگذاري وحرمت و هديه دادن به معلم و استاد است. قارا موللا به علت آزار روحانيون در يكي از شبهاي سال 1938 به ايران هجرت ميكند، اما هرگز موطن و مكاني كه در آن پرورش يافت، دوستان و آشنايان، اقوام و نزديكان را فراموش نكرد. و تا پايان عمر در آرزوي ديدار آنان زيست. اين مسئله مضمون اشعار «حوسلي جاي لاريم غالدي»، «نسيپ چكيپ بارسام سانگا»، «گؤرمك بارمي جاي لارسني»، «آبادانلاپ بيزه گزمك بارمي قا؟»، «باحار بولسا غايراق گؤچر ايل لري» را به خود اختصاص داده است.
بنده آدام ديير، ياران،
حقينگ اِتگن ايشه حايران،
ايللريمز گيتدي ايران،
گؤرمك بارمي جايلار سني.
و يا:
بنده، آدام، بأش گون آمان،
باراريم، بارمازيم گومان،
ديلهگيم خدادان ايمان
هؤوسلي جايلاريم قالدي.
او قبل از هر چيز روحاني است و آثار وي سرشار از مضامين ديني و وعظ و اندرز است. در اشعار «بؤدونيا»، «شيطاناآيديلغاني»، «يالبارار حاقا»،«اي دونيا سندن»،«بارسام آغلايا - آغلايا»،«باقار سني»،«اوُتارسن دونيا»،«يارليغاي اؤزونگ »،«نيچيك بوْلار حاللار شوْل گون»،«بنده سن غم بولما»… توصيه به يگانه پرستي و تصوف دارد. زندگي و مرگ، نيكي و پليدي دنيا پرستي و انصاف، جواني و پيري، وظايف فرزندان نسبت به پدر و مادر از موضوعاتي است كه بدانها پرداخته است.لازم به ذكر است كه شاعر هرگاه وارد اين مباحث مي شود خويش را شاگرد مختومقلي ميداند و هرگز در مقطع اشعار تخلّص و نام خويش را نميآورد. بيشتر به صورت «بنده آدام آيدار…» و يا«پاقير بنده آيدار …» بند پاياني را سروده است. در پايان يكي از نوشتههاي وي چنين مي خوانيم: «نوشتم من ملّا فلاني». و در اين عبارت كوتاه مفهوم نهايت افتادگي نهفته است.كساني كه او را ميشناختند هرگاه صحبتي از وي به ميان ميآمد با عباراتي چون: «شخصيتي جذاب بود»، «در كمال سادگي ميزيست» توصيفش را به جاي ميآوردند.پير زني از آققالا - كأبه دايزا – ميگويد: «قارا ملّا همچون جامهاي ابريشمين بود.» علاوه بر اينها وي را مردي اهل مزاح، شوخ طبع، بذلهگو و سخندان دانسته اند…