برداشتی آزاد از ضمیمه ی نوروزی روزنامهی اعتماد و یادداشت حاتمی کیا با این تیتر:
«هر سعیدی، عسگر نیست. هر سعیدی، امامی نیست. میتواند سعید حجاریان نیز باشد»
تیتری که در بالا مشاهده میشود برگرفته از یاد داشتهای سالهای دور (10فروردین 79) کارگردان محبوب و دوستداشتنی کشورعزیزمان ـ ابراهیم حاتمی کیاست ، که در خصوص ترور «سعید حجاریان» نوشته و بلافاصله دریکی از جراید آن زمان به چاپ میرسد . بهتازه گی هم «به گزارش ایسنا کانال تلگرامی حاتمی کیا به بهانه سالروز [آن روزها]، این یادداشت را بازنشر کرده است».لابد خواهید پرسید که این موضوع چه ربطی بهویژه نامه نوروزی روزنامهی اعتماد و... دارد؟
اگر خوب به یادداشت آن زمان حاتمی کیا که در شبکهی اجتماعی نیز قابلدسترسی است توجه شود در مقایسه با ویژههای نوروزی ازجمله ویژهی روزنامهی اعتماد ـ واژه گان پیام خوبی از زمانه را میرساند تا بارها با اشتباهات مکرر به سرمنزل اول برگردیم . نمیدانیم با خود چه میکنیم و به این دلخوش نمودهایم که برفرض «رادیوBBC» و شبکههای ماهوارهای ویژهها ، نوشتهها و پیش تولیداتمان را تبلیغ نماید! یا قدرت را از جناح رقیب پس گرفته و 8 سال با واژه گان بازی کنیم که هشت سال بعد ، خدا میداند آیا زمان به همین روال خواهد چرخید یا نه؟
اگرچه واژه گانی که حاتمی کیای عزیز در يادداشت اش هزینه نموده ما از آوردن دوبارهی آن خودداری مینماییم ، اما بگذارید با خاطرهی نسبتن تلخی که در پایان اسفندماهی که گذشت ، برایم دریکی از بیمارستانهای قزوین اتفاق افتاد این یادداشت را پی بگیرم که میتواند مرتبط با ویژهی نوروزی روزنامهی اعتماد هم بوده باشد تا برسم به اصل موضوع و آن نیز ازاینقرار است .
یکی از عزیزترین کسانم ـ و شاید هم عزیزترین کسان اقوام ایران نیز بوده باشد به علت عارضهی قلبی دریکی از بیمارستانهای قزوین در بخش CCUبستری بود تا یک هفته هم طول کشید . چون از قبل می دانستم وی در پایان هر سال اغلب ویژه های نوروزی جراید یومیه را تهیه مینمایند و یا دوستان برایش هدیه میبرند و از همه مهمتر«کرکدن» ضمیمهی روزنامهی اعتماد را همیشهتهیه می نمایند ، گفتم چهبهتر ایشان که فعلن به کیوسکهای مطبوعاتی دسترسی ندارد دریکی از ملاقاتم ویژهی نوروزی روزنامهی اعتماد را برایش هدیه ببرم.
قبل از ملاقات به یکی از دکههای سر خیابان مراجعه کردم. اگرچه یکی دو روز از پخش آن گذشته بود از بخت بد من آن روز صاحب دکه هم اوقاتتلخی داشت حال از گرانی بود ، فشار کار بود ، تورم و...و... پرسیدم قیمت آن چند است؟ بلافاصله گفتند: «مگر نمیبینی رویش نوشته که 12هزار تومان؟!» کمی جا خوردم اما چون ویژه بود و از همه مهمتر دل کسی را بایستی شاد کنم که زیر مانیتورینگ CCUبستری ست .بههرحال ویژه را گرفتم راهی بیمارستان شدم و برای ملاقات خودم را آماده میکردم و دقایقی بعد رسیدم .(متأسفانه وقت ملاقات این بخش نسبت به سایر بخشها کم و حداقل با چانهزنی با پرستارهای دلسوز آن بخش وقت ملاقاتم را به پنج دقیقه رساندم و تنها توانستم وضعیت عمومی بیمار را پرسیده و رتقوفتق امور را بررسیو ویژه را نیز به ایشان رسانده ، خداحافظی و...)
روز بعد که مجددن به ملاقات اش رفتم متوجه شدم که بعد از رفتنم از ملاقات دیروزی گویا آن عزیز درCCUویژه نوروزی اعتماد را که تورق میزد همزمان تورق زدن آن، ضربان قلب و فشارخونش هم بالا بالاتر میرود . پرستارانی که در CCUهستند علاوه بر دستگاه بالای تخت، مانیتورینگ اصلی را در پیشخوان ایستگاه پرستاران ، چک میکنند که بلافاصله متوجه سیر صعودی تپش قلب و غیرعادی نشان دادن آن میشوند و سراسیمه به سمت بیمار میروند و ویژه را از دستش میگیرند و به وی میگویند در [«سطح شهر»] چیزی بهتر از این پیدا نشد که برایت هدیه بیاورند ؟ تو برای معالجه آمدی یا برای نابودیات؟!
چه پاسخی میتوانست بدهد؟ تنها خوشحالیاش این بود که توانسته بودم ویژهای نوروزی برایش تهیه نمایم . ملاقات بعدی دیدم با همان لبخند ملیحش تنها نظارهگر گفتگوی من با پرستاران دلسوز و مهربان و صبوری است که شب و روز وقتشان را نثار بیماران میکنند. ویژه را از وی گرفتم پس از کمی صحبت کارهای جاری را انجام دادم ، خداحافظی و...
پیش خود گفتم خدایا مگر یک ویژهی نوروزی اینقدر برای یک بیمار قلبی زیانآور میشود؟!مگر ویژهی نوروز نیست؟ نوید از بهار نمیدهد؟ شکوفایی و لبخند از میان آن کاشته نشده است ؟ آن لحظه باز متوجه نشده بودم .
ملاقات طبق معمول با ضیغ وقت تمام شد. وقتی ویژه را به منزل بردم و بعد مرور دیدم حق با پرستاران بود. هر چه را که از سیاست میتوان نوشت در این ویژه دیده میشود الا نوروز. مؤسسهی اعتماد همهی خبرنگاران را بسیج کرده تاجیک و پیک هشت یا 16 سال گذشته سیاست را دربیاورند غافل از اینکه حتا دوصفحهای اصلن چرا دو صفحه ـ نیمصفحهای به نوروز اختصاص دهند!
مثلن همین روزنامه اعتماد دو ماه قبل در خود شهر رشت ویژه منتشر نموده بود و یکی دو تن از پژوهشگران آن شهر را بسیج نموده تا به فرض بنام اقوام به تعریف از لوگوی اعتمادی که به انتخابات اختصاص داشت بپردازند، آیا امروز همان اشخاص که به تعریف و تمجید از اعتماد پرداختهاند این حق را ندارند که بپرسند آدابورسوم نوروزی در کجای این ویژه دیده میشود؟
تا دیروز قیمت یک نسخهاش هزار تومان بود و امروز بهاجبار 12هزار تومان باید بپردازند و آنهم واژهی نوروز بالای آن هزینه شده است. بیآنکه حتا یک صفحه در ارتباط با نوروز نوشتهشده باشد و آدابورسوم گیلانیان در آن دیده شود و یا سیستان و بلوچستان ، کردستان ، چهارمحال بختیاری ،مازنیها ، آذریها و... آیا آنها این حق را ندارند که آداب و سنن شان را در این ویژه ببینند؟
پرسش اینکه مدیر محترم مسئول آن از نفرات برتر انتخابشدهی تهران هست و مسلمن تا چهار سال صدای مان به گوش وی نخواهد رسید .آیا این نقد ناچیزمان به گوش سردبیر محترم و یا مسئولین آن بخش خواهد رسید که خبرنگاران را بسیج نمودهاند تا ویژه را از مسیر نوروزی به جادهی سیاست سوق دهند؟ بهراستی خواستهاند عیدی و پاداش شان را با فروش این ویژه از جیب خریداران تأمین نمایند؟ اگر آن روز من از قید این ویژه میزدم میبایستی پناه به نشریات دیگر میبردم . خریداری چون بنده 12هزار تومان داده تا از نوروز چیزی بخواند و از آدابورسوم و سنن دیگر اقوام ایرانی چیزی بداند، نه اینکه الفبای سیاست را به خریداران قالب نمایند.آیا این توهین به خوانندگان روزنامه نیست که بهدلخواه نشریه میبایست تحمیل شان نمایند که بهاجبار 12هزارتومان پول بدهند تا سیاست را تمرین نمایند؟ آنهم با استناد به واژهی نوروز! که جای تأمل دارد.
چونکه هنوز جامعه حقوق بشری و از این جنس پرسش و پاسخها به ایران نرسیده و اگر هم رسیدهباشد تا دو سه ماه قبل از انتخابات برای این دوستان خریدار داشت و به قول ضربالمثل معروف«بخت یارمان شد» نوروز دیگر کجا بهحساب میآید ؟ یا گروه طرفی که به امید همان هزار تومان رو بهسوی دکه پناه آورده تا بداند دستپخت روز چهارشنبه 19 اسفند روزنامه اعتماد چیست با این قیمت و محتوا چه واکنشی نشان میدادند؟
البته ویژهنامههای نوروزی دیگر جراید نیز همانند این ویژه به نوروز کملطفی مینمایند که تاریخ آنها را رصد کرده و نقد خواهند نمود.