آمار مطالب

کل مطالب : 297
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 335
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 335
بازدید ماه : 345
بازدید سال : 5722
بازدید کلی : 394827

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای وزمتر و آدرس golgaz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 335
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 335
بازدید ماه : 345
بازدید کل : 394827
تعداد مطالب : 297
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


if (hr==23) document.write("شب بخير") Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

<-PollName->

<-PollItems->


دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : فردوس سليماني وزمتر
تاریخ : یک شنبه 27 مهر 1393
نظرات

عقلانيت خودكامه ، حسّانيت جهاني

يك ملاحظه ي ميني مال در حاشيه ي «هنر ، و جهاني شدن»

(اكبر رادي)

وليكن مسأله اين است كه من بر روي صحنه هيچگاه به واژه هاي فاخري از جنس «عقلانيت» و «خرد ورزي» ارادتي نداشته ام . چرا كه مي دانم انديشه ي خالصي كه در سنت هاي عقلاني يك قوم مايه بسته (بي هر جلاي شعر و شهودي )هنر نيست ؛ يكي ازسُمبه هاي خطبه ي تبليغ يا «بيزنس» بازار قديم است ؛ بالاخص در چرخه ي فرهنگ معاصر و امروز كه عقلانيت و خرد در قرائت ما اسباب تكبري است كه ميل به سركوب ، ‌سروري ، ‌تحقير ضعيفان و طراحي جهان به الگوي ارباب و رعيتي دارد و امتحان خود را هم بارها در اين شصت ساله پس داده است .

چنانكه ويرانه هاي بوسني ،‌مصائب افغانستان ، سلاخ خانه بغداد يا آن بلاي نازلي كه در آشويتس وهيروشيما و كجاهاي اين كره ي كوچك ما بر سر فرزند مظلوم آدم آمده است ،‌ناشي از پيام هاي حساس مردان مصلح تاريخ نبوده ، بلكه فرايند اجلاس هاي رهبران عقل كل ، ماجراجويان سياسي و مشاوران ظريف ، منطقي ، فرومايه بوده است و بعد از اين هم اگر مصيبت عظماي ديگري دان دنياي نگونبخت ما را بگيرد ، يقين كنيد كه ريشه در عقلانيت غاصبانه پدرخوانده ها ، ‌يكه تازان و قطبيان خردورز دارد .مي دانيد؟ جَرگه ي جانيان متفكري از طيف بوش ، ‌بلر، شارون كه نقداً بر كرسي توليت جهان تكيه داده اند و باري به هر طريق كيش جنگ را به دنيا اماله مي كنند. با دارو دسته و باند اراذل انديشمندشان مسلم آدم بُله و بَليه يا به رغم بعضي حضرات همچه احساساتي و خُلواره نيستند ، برعكس ، اشخاص معقول ، خردمند ، و گاه مطبوع و ملوسي هستند كه بر خرابه هاي زمين لبخندهاي مليح مي زنند و به پا نشاطي قربانيان خود گُلف و تنيس مي كنند.

در اين پرده ي عريض جهاني است كه مي خواهم به صحنه برگردم و انگشت روي گوشه اي بگذارم كه با «فاصله»هاي برشتي زاويه ي مختصري پيدا مي كند.و از همين زاويه ي اندك است كه ملاحظه مي كنيم تقويم جهاني اين شصت ساله (بعد از برشت و جنگ) نشان داده است كه زنجيره ي جنايات بشري بسيار پيچيده تر از دادگاه هاي نمايشي برشت عمل كرده ، كه خواستار بهبود حال جهان با دو قوه ي عقل و دانش بوده است. حال آنكه به روزهاي غم انگيز «بم» نگاه مي كنيم ؛ در آن قهر ناحق طبيعت و آن كشتار وحشيانه سحرگاهي شاهديم كه نه در سراسر ايران ،‌كه از چهار سوي عالم به تسلي و همدردي با داغديدگان زلزله  بر مي خيزند؛ حتي از ناحيه ملتي دوردست كه دولتمردانش ربع قرن است با همين ستمزدگان طبيعت غير مستقيم در جنگ سرد و چالشند. گويي جهان در يك همزماني بسيار فشرده از محدوده ي عقلانيت اقليمي به يك حس شامل زميني ارتقا يافته ، گويي كه آن صحنه هاي امداد و همدلي از بركات ناموس جمع و فطرت بشري بوده است.

با اين همه ما از پشت اين پانوراماي زيباي محزون صداي چوبي پا را روي قله هاي غرب شنيده ايم و اينك باور داريم كه نسل مردان بلند بالايي از تبار داستايوسكي و تولسوي بيا تا پيكاسو ،‌اليوت ، پروست ، بكت ، كامو ، برگمان ، كه ،‌عين دايناسورها ي ماقبل تاريخ منقرض شده تأثر، سينما ، شعر، رمان ، چه ،‌تبديل به يك بازي مطرح بولينگ گرديده است كه فرقه اي از استوپ هاي اخته ي آدمي در آن جست و خيز مي كنند. آري ، نيم قرني است كه صداي ترك خوردن بناي معظم انديشه و هنر از منتهااليه غرب به گوش حساس ما هم رسيده ،‌نيم قرني است كه ديگر غول در غرب به دنيا نيامده ، و هر چه هست نه خورشيدهاي درخشان ، جرقه هاي كم سويي است كه زير تابش تكنيك هاي قدرتي يك دم شعله مي كشند و تمام مي شوند، و جاي آثار با شكوه و شاهكارهاي طلايي نسخه هاي الوان تئوري مثل دستمال مصرف شده به شرق مادر ما پرتاب مي كنند. آيا مشعل جاودان هنر بعد از دوهزارو پانصد سال سابقه ي المپيك به خاموشي گراييده است ؟ آيا زمين تاريك مي شود؟

من گمان مي كنم آنچه در چَنته مانده ، ضامن بقاي سياره ي آبي ما و پيوندهاي تعاملي ميان تيره هاي الوان مردمان شده است ،‌ يك زبان معطوف به حسّانيت جهاني است ، نه آن عقلانيت خود كامه و خرد نژادي كه پايه آلوده به كبر و عقده ي مهتري است و دنيا را در روند منافع خود به پرتگاه جنگ ، تباهي ، وحشت كشانده است . پس براي اينكه بنيان آن بهشت گمشده را در اين عصر عقلانيت سنگي روي صحنه بيفكنيم ، بايد آستانه ي عمل دراماتيك را حسي كنيم ، موج اين هماني بازي را بالا بياوريم و «فاصله» نقشباز و نقش و اين هر دو رابا مخاطبان خود در شرايط انساني ، گلاويز با شرّ غالب و همزاد با نقش و نقشباز بپندارند؛ نه اينكه جريان واقعه را قطعه قطعه (اپيزوديك) ، منظر صحنه را دادگاهي در «لانگ شات» و آدم هاي جاندار آن را اجساد متحركي ببينند كه بين خرده رسم ها و آرايش هاي قراردادي در موزه ي ايدئولوژي خود راه مي روند و لاجرم تاثير مرده اي بر مخاطبان عصب كشيده و «بي حس» شده مي گذارند. دوستان ما بي شك مستحضرند كه مقصود من تخليه ي رواي (كاتارزيس) يا ملودرام هاي سبك هندي نيست ، به هيچوجه ، غرض انتقال انرژي هاي نهفته درام به آيين همگرايي ، يعني يك سيستم عرفان جهاني ،‌يعني سرشاري درون از عواطف مدرن بشري است ؛ آنچه در يكي از اندام هاي فرسودة جهان ما (غرب) مبتلا به شقاقلوس شده، انسان هاي ما را گرفتار خلأ ، فلج، اغماي حسي و ناتواني عصبي كرده است و اما .  


تعداد بازدید از این مطلب: 664
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود