گیلان «هاتف نیوز»!

سایت «هاتف نیوز»به باور گیلان شناسان خبره و دلسوز و آگاه به کشور نازنین مان ایران و اهل سیاست و هنر ، یکی از پرمنبع ترین و شفاف ترین رسانه ای است که می توان گیلان را آینه وار در آن دید و از آن توشه ها برداشت تا جایی که  از هر گوشه ای از ایران و جهان ، در آرشیو بجای مانده اش ، اطلاعات دست اولی در اختیار بازدیدکنندگان قرار می دهد.

آنچه می نویسیم شاید در باور کسی نگنجد . این یادداشت نه اغراق است و نه از این سایت بزرگ نمایی شده است ، بل حقیقت محضی ست که در داده های «هاتف نیوز» به وضوح می توان دید.

آنهایی که در باره ی گیلان استخوان خُرد کرده اند، برای شان تنها نام « گیل و تالش» معنی پیدا نمی کند بل اقوام گیلانی را باهم در کنار هم می بینند و خوشبختانه گردانندگان محترم «هاتف نیوز» گیلک اند  و سال های سال تالش را در گیلان با قوم گیلک دیده اند ، برای شادی گیلان عزیز لبخند بر لب نشانده اند، برای عقب مانده گی اش گریسته اند در خصوص آن نوشته اند و یا نانوشته های شان بر حال داشته های شان افسوس خورده اند و دارند برای پیشرفت اقوام ایرانی تلاش می کنند و آن عده هم که در کنار سایت «هاتف نیوز»توشه بر می دارند این را می گویند و از دل هم می گویند و بی تعارف هم می گویند که:«گردانندگان هاتف نیوز از کارشناسان با تجربه یی هستند که سیاست را به خوبی می شناسند و با فرمول های روزش آشنایند و خود را به نوشته های چند جوان مبتدی که از آنها تعریف و تمجید نمایند وفق نمی دهند . به جهان معاصر می اندیشند . به جهان درندشتی که هم خوبی ها دارد و هم پلشتی ،  بدی های غرب و شرق گونه اش را دور می ریزند و خوبی هایش را قالب می گیرند تا نسل امروزی با داشته های اقوام جهانی بیشتر آشنا و از آن بهره ببرند . ادبیات معاصر ایران را به درستی می شناسند و همچنین داشته های اقوام پیرامون شان را با آنچه دارند تجربه می کنند و یا کرده اند ، با دل پاک شان همان را دیده و بر قلم جاری می سازند .چیزی که در آرشیو بجای مانده ی «هاتف نیوز» می توان دید و باور کرد.»

به همین خاطر لازم دانستیم در کنار داشته های گیلان عزیزمان اشاره ای کوتاه به جوانان تالش داشته باشیم که اگر به دنبال سیاست و آن هم از جنس ابتدایی که در بولتن نامه ها و یا در... و «تالش بازی» که اندک اند و آن هم  شاید در تجربه از آن دور شده باشند و در رقابت با اندیشه های جورواجوری که سلایق در آن هیچ راه ندارد به تالش بنگرند. به تالشی که سلایق را بشناسند و به باور مندی داشته های امروز اقوام بر اساس واقعیت ها و نه رونویسی شده از کتاب های این و آن برسند که می رسند و در کنارشان دیگر اقوام را همانند آنهایی که تالش را می بینند و دیده اند و آنچه که برای شان قابل ارزش است بروز نمایند. حقیقتی که نمی توان انکارش کرد . پس اگر سایتی می زنیم آنچنان فشرده اش نکنیم تا به اندازه ی یک وبلاگ شخصی از کالاهای مان تبلیغ شود و یا گوش به زنگ بمانیم که شخصی در سال از آنسوی دنیا بیاید و... به باورمان که تالش با این کار زنده خواهد شد!...بگذریم !!! . بل به تالشی بیاندیشیم که دیگر اقوام سفره ی قلم مان  را ببینند و بگویند که چگونه قلم مان را پر وسعت  کرده ایم که می توان تالش را آنگونه که هست در آن دید.

پس اینجارا کلیک کنید.

آسیب شناسی تحقیقات میدانی نهضت جنگل

اشاره:

آنهایی که با پژوهش تاریخی سرو کار دارند و مجلات پژوهشی مرکز رشت( البته نه همه ی جراید پژوهشی که هر از چند گاه با گفتگوهای مختلف با ملل اقوام جهانی ویژه ها در رشت منتشر کرده و می کنند ودر کنارآن تعصبی به کراوات واز این جنس چیزها ندارند!!! و بی رنگ و ایل و قبیله و طایفه و نژاد به داشته های گیلان می اندیشند و نه گویش خاص مرکز رشت) را مطالعه نموده باشند ، جزوه ی مرحوم سید صفا موسوی منتشر شده ی سال های دور(1358) به نام «تاریخ مکمل جنگل» شاید چندان برای شان نا آشنا نباشد.

پیر مردی که با همان بضاعت اندک قلم خود ، سال های متمادی در دفتر ازدواج اش در شهرک گوراب زرمیخ و در طول مدت عمر خود در روستاهای گیلک و تالش نشین به وصلت زوج های جوان می پرداخت و در کنار این وصلت ها و خطبه ی ازواج ، از فرصت به وجود آمده بهره ی لازم را می برد و با پدران و مادران و بابا بزرگان نو عروسان و دامادان به گفتگو می پرداخت و بخش دیگر را در قهوه خانه ها که بعدها به انتشارشان پرداخت.

نوشتاری که به جرأت می توان گفت هشتاد درصد تحقیقات آن وجاهت تاریخی ندارد،تنها برگرفته از گفتگوی مردم عوام که برای وی تعریف کرده اند که مثلن میرزا کوچک خان چشمانش «کاس» بود!! کربلایی نقره «شکه» ای که داشت یک طرف آن پاره بود . گفته اند کربلایی نقره «جلخته» نمی پوشید(با ظرافت)حسن خان آلیانی پدرمان برایش امان نامه گرفت . یک ماه تمام حسن خان در پشت بام خانه ی مان مخفی بود . از این نوع روایات در کنار نظمیاتی که اوایل جوانی و میانسالی از مسایل اجتماعی و نهضت سواد آموزی به اصطلاح به نام شعر در آخر جزوه آورده است تا همزمان با روایات ، نظمیات وی نیز در منطقه به بوته ی فراموشی سپرده نشود .

تا جایی که حتا خود پژوهشگران مرکز نشین گیلان که هر از چند گاه جزوه ی سید صفا را منبع قرار داده اند به این واقف اند که بخشی از داده های وی فاقد وجاهت تحقیقی ست.پرسش اینجاست؛ چرا این جزوه برای پژوهشگران مرکز نشین شهر رشت این همه با اهمیت است و از کنار آن با آب و تاب می گذرند و در عوض کتاب «نهضت جنگل و معین الرعایا»ی دکتر شاهپور آلیانی نوه ی دختری حسن خان به نظرشان آلبوم نامه ی شخصی و فاقد وجاهت تاریخی به شمار می آید؟!و رسمن نیز بارها و بارها در همان مجلات گیلان شناسی شان به آن اذعان کرده اند .

البته ما را با آنها کاری نیست و آزاداند. اما جوانان تالشی که می خواهند تحقیقات میدانی ازجنس نهضت جنگل داشته باشند ،می بایست حواس شان به این بوده باشد که اگر خدای ناکرده همان شیوه ی تحقیق شفاهی را که سید صفا موسوی سی چهل سال پیش از خود بجای گذاشته ، پی بگیرند که مثلن؛ بیاییم پیرمردهایی را که در آن خطه ساکن اند و به نقل و قول از آنها که حسن خان این بود ، ابراهیم خان آن و کربلایی نقره چنین نمود ، به همان راهی خواهیم رفت که خاطره نویسان رفتند و هنوزم که هنوز است نتوانسته ایم وجاهت تاریخی جنگل را که تالشان در آن نقش اساسی داشته اند به خود تاریخ بقبولانیم !

 

ادامه مطلب

ازمَثَل دوبیتی ،

تا سورخه گوله ناجه

اشاره:

دو دفتر شعری که ملاحظه می شود منتشر شده از شاعر گیلکی سرای شرق گیلان ،

حسینعلی  صادقی  سرشت  می باشد . شاعری که  توانسته  طی  سال ها  با پشتکار

مردمی  و اندیشه ای  که با  آنها  زیسته  و  در کنار زبان گیلکی (لهجه آستانه ای)

 داشته های پیرامون  خود  را  در  معرض  دید افکار عمومی قرار دهد.ناگفته نماند

از این شاعربلند آوازه ی آستانه اشرفیه مجموعه سی دی هایی منتشر شده است که

 از شاخصین آن مجموعه ی «زوار» می باشد. البته  از این  شاعر محبوب و خوش

قریحه ی  شرق  گیلانی  در آینده  نقدهایی  در  همین  تار  نما مشاهده خواهید نمود.

نقدی که در پی خواهد آمد تحت عنوان «شاعری در جستجوی خویش ...» از شاعر

 و نقاد چیره دست گیلان ـ عباس مهری آتیه که در وصف «سورخه گوله ناجه» قلمی

 نموده است در اختیار خوانندگان فهیم قرار می دهیم :

شاعری در جستجوی خویش

در فرهنگ بومی ولایتش

عباس مهری آتیه

به نظرم اگر در بررسی اثری ، مجموعه ای ، دیوانی ، تنها به عروض و قافیه و چند عنصر بدیع و بیان و معانی بسنده کنیم ، به افزایش ، جوهر جاودانی شعر را از دست نهاده ایم . چرا که شعر، هیچ نیست مگر نگارینه هایی از هستی و محیط پیرامون مان ؛ که بر بوم صور خیال شاعرانه ، به زیبایی می نشیند. پس در تحلیل شعر هم ، جز از زیباشناسی تجربی و روانکاوی هنری و روانکاوی هنری ، چیزی بیشتر خواستن ، در حیطه انتظار من نیست ...

و این در توان شاعران است که به ضرب آهنگ ذاتی واژه ها نزدیک شده ، ارزش زیبا شناختی را در روابط اشیاء و اعیان جستجو گر باشند. رابطه های پنهان مانده بر انسان که بین اشیاء و انسان و طبیعت برقرار است و ... این را تنها شاعران می توانند به کشف و شهودش نایل شوند... و این بار با حفظ معاصر بودن رابطه شان با همه اشیاء محیط...

حسینعلی صادقی سرشت از آن گروه شاعران گیلک زبان است که به این توان نزدیک گردیده و به تناسبی ، یا به قیاسی با شاعران گیلک زبان می توانم اذعان کنم ایشان توانسته به برکت جستجو در توان خویش و دقت در ضرب آهنگ واژه ها و رنگ آمیزی موفق عناصر طبیعت ، به تنوعی که روحش در حُزن و شادمانی طلب می کند، توفیق یافته است. صادقی سرشت را اولین بار به وساطت راهنمایی دوست بزرگوارم جناب جکتاجی بزرگ ، شناختم ؛ که برای مجال جستجویی در اندیشه شاعرانه اش ـ که همشهری بودیم و ناشناس به هم ـ معرفی گردیده بود. آن روزها ، هرگز به گمانم خطور نمی کرد او بتواند این اندازه پرقدرو توان در حوزۀ شعر شود. این سال ها که شعرش را در تریبون های ادبی استان می شنوم ، احساس می کنم چه اندازه قد کشیده و رشد کرده است . شاعری که به ارزش های لفظ پی برده و راز زیبایی شناسی در چینش واژگان را شناخته است .

 

ادامه مطلب

آقاجان بیگ شفتی،

مردی خفته در غبار زمانه!

بعد ازاین همه همایش هایی که در طول این سال ها بنام تالش برگزار شد و چه CDهایی که بنام این قوم تولید ـ  و کتاب هایی به همین منظور روانه ی بازار گردید و با مصاحبه هایی که جوانان با داشتن چند دوبیتی و یکی دو غزل جراید قوم تالش را در حد قد و قواره جراید دانشجویی تقلیل دادند و در آن مصاحبه ها ، وبلاگ های همدیگر را که «من هم وبلاگ دارم سری به ما بزنید»!!! بی آنکه دریابند اقوام دیگر واژه ی تالش را رصد می کنند و چها که در طول این دو دهه نوشته و گفته نشده است!

بجای اینکه صفحات جراید را از هم تفکیک کنند و طبقه بندی شده ی هر موضوع را مدیریت کنند و با هدایت و تقسیم بندی کار به اصل داشته های تالش بپردازند جراید شان را بجای مشاهیر در اختیار خوانین گذاشتند تا تالش را آنها برای مان بنویسند که تا دیروز پدرانشان ـ همانگونه که در مقاله ی آقای نادر افشاریان به خوبی دیده می شود ، آن کردند که فرزندان شان امروز می خواهند با جراید تالش بکنند . نظیر همین جریده «فکر جوان»ی که امروز با قلم فرزندان تالش بعد از چند دهه به زیبایی رونمایی شده است . از همان قدرت و نیرویی که در اختیار حاکمان محلی وقت بود  و چهره مبارزین تالش را آنگونه که بودند به تاریخ بسپارد .

شاید مقدر چنین بود تا دیگر اقوام حاشیه ی مان از این بلبشوی صفحه پر کنی که در اختیار عده ای بود ، بی آنکه به اصل موضوع و داشته هایی که وارونه جلوه گر شد از این فرصت های پیش آمده استفاده ی بهینه ببرند. همانندآلونک هایی  که  در آلیان و میان رز برجسته سازی شدند،تا بنام نهضت جنگل و مشاهیر ، آن کنند که شرحش در همین تارنما به تفصیل آمده است.

ادامه مطلب

شعرهای قطعیت یافته

درباره طاهره صفار زاده

حامد صفایی تبار

اشاره :

همانگونه كه هفته ي گذشته شاهدش بوديم هريك ازرسانه ها

با فرمول هاي خاص خود از كنار شاعره نام آور معاصر زنده

ياد  طاهره صفار  زاده گذشته اند  و پيشامدي  كه  به  نام ـ نام

بلند  وي  بر سر زبان ها افتاد ، گر چه درد  ناك بود و دل هاي

عاشقان  شعر را  به درد آورد ـ تا جايي  كه بخش هايي  از آن

به نقل از  برادر عزيزش  و  ديگر مسئولين  محترم  در اختيار

20:30شبكه دو    توضيح داده شد كه بر مي گشت به شكستن

سنگ  قبر  آن  روان شاد ـ ما را بر آن داشت تا يكبار ديگر به

كار نامه ي درخشان وي نظري بيفكنيم  و ياد و  خاطره اش  را

گرامي بداريم :

«طاهره صفار زاده»از جمله شاعرانی است که دوره های متعدد شعری را تجربه کرده . شاید اگرنگاهی دقیق و موشکافانه به دوران شاعری او داشته باشیم نه تنها دوره های متعدد را در طول زمان ، بلکه در هر دهه نیز می توان شناسایی کرد. اما آنچه سبب شد «طاهره صفارزاده» به ویژه پس از انقلاب و همسویی شعرهای او با روحیه مذهبی مردم در آن دروه بود. از اینجا صفار زاده گرچه تفاوت های جزیی در شعرش به وجود آورد اما به تشخص شاعرانه رسیده بود و ویژگی هایی را با خود به همراه داشت که صرفاً مختص شعر او بود . در یک برداشت کلی می توان شعر صفارزاده را به سه دوره تقسیم کرد. سه دوره که اگرچه گاهی نزدیکی هایی با همدیگر دارند اما بنیاد و اساس تفاوت های چشمگیری بین آنها وجود دارد. حتی گاهی این تفاوت ها چنان بارز است که احساس می شود یا شاعر آنها با هم فرق می کرده و یا شاعر در هردوره دچار یک بازنگری و رفرم کلی در شعر خود شده .

ادامه مطلب

 

توضیح لازم :

مقاله یی که ملاحظه می شود از بحث های روز شعر اقوام ایرانی

می باشد  و در  بلبشوی  امروزی  شعر  کوتاه  و... که  در  گیلان

معضلی  شده است ، لازم  به  طرح  بود  و در تازه ترین شماره ی

 (40و41 پیاپی 53و54مرداد و شهریور 94)ماهنامه ی ره آورد

گیل به چاپ رسیده است و از نظر مبارک تان می گذرد:

 

«تكه آینه‌ای تا كنارت نمانده است / كه در

بازگشت / براي دختران ميهن ات ببري...»

(نزارقباني شاعر شهیر عرب)

 

 

                                             ساخت انديشي شعر اقوام! 


«جایی ندارم / در جیک جیک گنجشکان و / شتاب رود/ هرگز این تنهایی را پایانی نیست!» شعرمورد اشاره  البته ترجمه شده ی یک قطعه شعر محلی از وبلاگی انتخاب ، که به نام «هایکو» معرفی شده است و در کنارش کتابی به تازه گی از طرف نشر مروارید منتشر شده و در آن گزیده ی اشعار مفتون امینی را در برگفته است و در معرفی آن به قلم شاعر آمده است :« روزی در مجلس شاملو از ایشان سؤال شد آیا شما شعر پُست مدرنی گفته اید که جایی کسی خوانده و شنیده باشد؟ ایشان با کمی مکث گفتند : همین حالامی گویم:"لنگه کفش کهنه ی من/ زیر درخت بادمجان/ شیهه می کشد!"و این دو موضوع جرقه این نوشته را رقم زد که به ساخت اندیشی شعر اقوام ختم گردید.

به گمان نگارنده نوآوری‌ ادبيات اقوام از درون شکل می گیرد و فرایند نو آوری ها از مدار جغرافیا و منطقه خارج و با ظهور و بروز درکنار ادبیات معاصر و اقوام پیرامون آن معرفی می گردد و بر همین اساس پالايش نظریه‌های بروز، می‌تواند در خصوص هسته‌ی اصلي هويت و اصالت فرهنگ مؤثر افتد .چراکه شعر بیان احساسات است و شاعربا توجه به موقعیت و پیرامونی كه در آن زندگی می‌كند ، احساساتش را نسبت به فرهنگ و ادبیات بیان می‌کند.از طرفی شعر بومي نیز بیان‌گر همین مؤلفه است.

 

ادامه مطلب

خنده در تاریکی

نسرین پورهمرنگ

خنده در تاریکی

ولادیمیر ناباکوف

ترجمه ی امید نیکفرجام

انتشارات مروارید/247 صفحه


ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف ، نامی آشنا برای اهالی ادبیات و به ویژه ادبیات روسیه است. هرچند این نویسنده ی نامدار روسی اغلب عمرش را در اروپا و سپس آمریکا گذراند و در همانجا نیز از دنیا رفت . وی در آوریل 1899 در سنت پترزبورگ در جمع خانواده ای متمول به دنیا آمد و در 78 سالگی در آمریکا بدرود حیات گفت . با وقوع آنقلاب روسیه در سال 1917 ، خانواده ی ناباکوف که اشراف زاده و سرمایه دار بودند ، خود را ناگزیر از ترک وطن دیدند . فضای اجتماعی ـ سیاسی آن روز روسیه به نفع خانواده های اشراف و متمول نبود . آنها پس از ترک روسیه و مدتی سرگردانی در کشورهای اروپایی ، سرانجام در سال 1919 به انگلیس مهاجرت کردند.

ولادیمیر وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعه ی زبان های رومی و اسلواکی پرداخت . در سال 1922 فارغ التحصیل شد به برلین رفت و در شعر ، نمایشنامه نویسی ، داستان کوتاه و نقد آثار ادبی به فعالیت پرداخت.

ناباکوف در سال 1925 با «ورااسلومین» در برلین ازدواج کرد. در سال 1937 به همراه خانواده اش آلمان را به مقصد پاریس ترک کردند . آشنایی با «ادموند ویلسونم» تحولی در زندگی ولادیمیر ایجاد کرد و ویلسونم کسی بود که آثار ناباکوف را به ناشران آمریکایی معرفی کرد ، تا زمینه ی شهرت جهانی این جوان روسی فراهم شود.

مهمترین اثر ناباکوف رمان «لولینا» است که وی آن را در جریان مسافرت خود در غرب آمریکا نوشت و در سال 1953 نگارش آنرا به پایان رسانید و پس از نگارش کتاب«پنین» را آغاز کرد . ناباکوف شهرتش را به واسطه ی آثار انگلیسی خود به دست آورد . برخی منتقدان آثار او را با «جوزف کنرا» مقایسه می کنند.

ادامه مطلب

ترویج و تکثیر از واژه ی تالش به چه قیمتی؟!

اشاره :

قبل از به نمایش  در آمدن یاد داشت پیش  رو  لازم به پوزش خواهی ست . باور

بفرمایید اگر به  حُرمت نام  گیلان عزیز نبود  و به احترام  دوقوم  کُهن  و نجیب

گیلک و تالش ـ که بی تالش گیلان  معنی  ندارد و  واژه گان  خانمانسوزی که به

نام  تالش  آنهم  برگرفته  از « وبسایت خبری آذری ها » !!! و با  مدخل  تعجب

برانگیز...،که تالش را با آذربایجان غربی ... که هر غیر گیلانی را به شگفتی وا

می دارد.نظیر آنچه که در زیر خواهد آمد ـ و مجددن با پوزش:

«مذهب تشیع با زبان آذری ... عجین شده که هر کسی از نظر مذهبی شعیه شده از نظر زبانی آذری شده است... این امر به  اندازه ای بارز است که امروز  در شهرهای مانند آذربایجان غربی بجای مذهب سنی از واژه ی کُرد، بجای  مذهب شیعه از آذری استفاده می شود.» جملات برجسته شده ی بالا ـ البته شرح کامل آن در پایین خواهد آمد، ما را به یاد سلطان عبدالحسین خان ثقفی می اندازد. فردی که در سال های آخر نهضت جنگل در همان عمارت زیده (که اکنون به تلی از خاک مبدل شده است) بعد از میرزا کوچک خان، مرد شماره ی دوی !!! تالشان به حساب می آمد. گذشته ازخوردن سر تک تک فرزندان تالش ، با میرزا آن می کند که حتا ماکتی از آن عمارت نیز در دست نیست، تا فرزندان امروزی  تالش بر اساس همان ماکت بر همان جایی که میرزا قدم گذاشته و تکیه به ستونی ـ خیره به ابرهای جنگل های زیده بوسه زنند و اندکی نجوا با غلامعلی باباماسوله ،نعمت الله خان و... که ای سرداران دلیر تالش؛ به نهضت جنگل چه گذشت؟

 

ادامه مطلب

نگرشی جامعه شناختی بر پیشوندها در تالش!

از شاملو بارها نقل شده که وی را به دانشگاه تهران دعوت می کنند و همه ی اساتید در جلسه دور میزی حلقه زده و بر سر پروژه های ادبی ، که قرار بود بر روی آن تبادل نظر شود ، پیش از اینکه وارد شور گردند ، از وی می پرسند آقای شاملو مدرک تان چیست ؟ وی هم با صراحت در پاسخ به دکترهای حاضر در میز گرد می گوید: «دیپلم ردی ام . یعنی تا کلاس دهم بیشتر نخوانده ام.» جملگی با وراندازی به هم لب می گزند و خیره به وی ـ و گویا یکی از آنها باورش نمی شود ، که شاملو از جایش بر می خیزد و به آنها می گوید : «دنبال مدرک بدستی بگردید که با شما همراه باشد!» و تا آخر عمر دور هرچه دانشگاه و مدرک «دکترا» و «پروفسور»!!!را خط کشید.

هم چنین ، اخوان ثالث هم چندان تمایلی به این جلسات دانشگاهی نداشت. اگربه دانشگاه و... باور داشت ، شعر فاخر «زمستان» که خلق نمی شد . جالب اینکه سیمین بهبهانی در وصف وی در مصاحبه ای چنین گفته است :گویا در جلسه ای اخوان حضور نمی یابد و همه دل نگران می شوند و یکی از دوستان سیمین که نامش بماند به وی می گوید ؛ دیشب که خوابیده بود سوسکی می رود داخل گوشش و... همچنین فروغ فرخزاد را هم اگر دراین دایره بگنجانیم و یا سهراب سپهری ودیگران ، می توان این گونه نتیجه گرفت ، این دانشگاه نبود شعر معاصر و مدرن را مدیریت می کرد ، بلکه نبوغ و اندیشه امثال شاملوها بود به شعر معاصر وجاهت ادبی و علمی داد . حتا خود نیما نیز به تنهایی اندیشه اش را هدایت نمی کرد ، تا حدودی گفته اند سیمین دانشور و جلال آل احمد هوایش را می داشتند . سیاستی که در آن زمان شوروی را ساپورت می نمود و شد آنچه که امروز بنام شعر معاصر پیش روی ماست.

 

ادامه مطلب

سر دبیر«هاتف» داور مقاله های علمی نشریه بین المللی «آسیاپاسیفیک»شد

بر اساس خبرهای رسیده به تازه گی نسرین پورهمرنگ سردبیر هفته نامه ی وزین «هاتف» و مدرس دانشگاه علمی کاربردی گیلان که از نویسندگان پرسابقه ی گیلان محسوب می شود ، به عنوان داوری آثار یک نشریه ی معتبر بین المللی برگزیده شد و کار داوری خود را بر روی آثار این نشریه ی معتبر که به وسیله ی یکی از بزرگترین موسسات انتشارات جهان ـ روتلج ـ چاپ و منتشر می شود ، آغاز کرد .

وی هفته گذشته به عنوان داور نهایی آثار نشریه انگلیسی زبان «تحقیقات گردشگری آسیا پاسیفیک» Asia Pacific Journal of  Tourist Research برگزیده شده و... در ردیف داوران آثار این نشریه قرار گرفت.

نسرین پورهمرنگ سابقه ی همکاری مشترک با جامعه شناسانی همچون مانوئل کاستلز ، نیل اسملسر و فلاسفه یی همچون فیوریو چروتی ، کریستیان دلاکامپانی دارد. ما نیز به نوبه ی خود به این روزنامه نگار و سردبیر فرهیخته و پیشکسوت «هاتف» تبریک و تهنیت عرض نموده و موفقیت روز افزون وی را خواستاریم .

«هسا...» هایکو و کوتاه شعر!

اشاره :

گیلان با «هاتف» گره خورده است . هفته نامه ای که در طول 24 سال سابقه ی درخشان و كارنامه اي از خود به يادگار گذاشته و در آرشیو پر برکت خود گیلان را سربلند و سرافراز نگهداشته است . اين جريده سنگين ومتين در بین جراید ، اعتبار ویژه ای دارد که در خبر بالا نیز مشهود است. هر صفحه و ستونی که گشوده ، اقتدار گیلان را در طول این دو دهه جاني دوباره به شمال ايران داده است که هم دشمن به آن واقف است هم دوست!.

در تازه ترین شماره (ش 1136)که در 27امرداد1394منتشر شده نقدی تازه از جمشید شمسی پور خشتاونی ، گیلان شناس و شاعر تالش در صفحه ی پربار ادبی خود تحت عنوان «هسا... هایکو و کوتاه شعر!» به چاپ رسانده است که برشی دیگر از آنچه که قبلن در ماهنامه ی ره آورد گیل (ش 52و51 خرداد و تیر 94) شاهدش بوده ایم  و در این تارنما نیز قابل رؤیت می باشد. این شما و این نیز نوشتار تازه چاپ شده در گرانسنگ نامه هاتف:

«ولگئون˘ پَس بَزام ،/ جنگل ـ/ پُره خئوندیگی بو؛/را دکَتَم (برگ ها را کنار زدم / جنگل ـ / پُرآواز بود، راه افتادم). «شوره خو سر جانا پاپلی/ ایاز˘ مره/پامچال˘سر(پروانه / تن خویش را / با شنبم می شوید/ بر گلِ پامچال). دو شعر کوتاه و زیبای گیلکی ـ اولی به گویش شرق گیلان از زنده یاد محمد بابایی پور متخلص به دریایی لنگرودی و شعر دوم از استاد جکتاجی ، گیلان شناس پرآوازه ی ایرانی به گویش مرکز رشت و از بین دهها نمونه «هسا شعر»موجز ، ظریف و فاخر بومی شمال ایران انتخاب شده تا گفته آید  به یمن غنایی که تاکنون از این ها ، نمونه برداری شده ، جزء«درخشان» ترین شعرهای کوتاه بومی اقوام ایرانی در حال حاضر است .

 

ادامه مطلب

حد فاصل «هسا » وکوتاه شعر!

جمشيد شمسي پور خشتاوني

ماهنامه «پژوهشی علوم انسانی»ره آورد گیل منتشر شد. ره آورد گیل از آن جنس ماهنامه هایی است که در کنار ادبیات معاصر ، به پژوهش های بومی گیلان نیز عنایت ویژه ای دارد . این جریده ی مانای گیلان  در شماره جدید خود (ش 51ـ52) با آثاري از سروش گيلاني،محمدتقي مرتاض هجري،سيدمحمدباقر مظفرزاده رودسري،دكتر بهزاد اتوني،فرامرز طالبي،محمود طياري،مهدي ريحاني،، فتاح پادياب، احمد خويشتن دار لنگرودي ،كاظم سادات اشكوري،دكتر فريدون شايسته،پرويز حسيني،بهزاد موسايي،عليرضا پنجه اي،دكتر محمد باقري،هوشنگ عباسي،محمدامين برزگر،مهرداد پيله ور، ،سين سيامك ،غلامحسن عظيمي،دعايي و... مزين شده است .صفحاتی را نیز به نقد بلند جمشید شمسی پور خشتاونی گیلان شناس و شاعر تالش اختصاص داده است که به «هساشعر» پرداخته است. و در تارنمای مان نیز قابل مشاهده است . علاقه مندان می توانند در کتابفروشی های معتبر استان نشریه مورد نظر را تهیه نمایند.

 

ادامه مطلب

ایزد بانوان در فرهنگ و اساطیر ایران و جهان

نسرین پورهمرنگ

«ایزد بانوان در فرهنگ واساطیر ایران و جهان » ؛ عنوان کتابی است به قلم صدرالدین طاهری برای شناخت جایگاه ایزد بانوان در جوامع مختلف که با بررسی پیکرک های بر جای مانده از آثار باستانی حاصل شده است .میان آثار مادی برجای مانده از دوره های باستانی در سرزمین های مختلف ، تندیس های زنانه ای نیز به چشم می خورد که بیانگر حضور ایزدهای بانوان میان انبوه ایزدهای مذکر ، جاندار و غیر جانداراست. اینکه این ایزدهای بانوان از چه نقشی و جایگاهی در اجتماعات انسانی و سپهر باورهای آنها برخوردار بودند و حضورشان در جشن ها و آیین های نمادین و باستانی برای اعتبار بخشی به کدامین باورها و نیازها بوده است. از جمله موضوعاتی است که نویسنده در کتاب خود به آنها پرداخته است.

ادامه مطلب

سلامت تالش در کارگاه آموزشی!

اشاره:

قوم تالش در طول تاریخ ، فراز و نشیب زیادی به خود دیده است وقوام و دوام خود را در این سال ها تا حدودی توانسته با تحلیل های درست و اصولی به دیگر اقوام بشناساند . اگرچه تا به سرمنزل مقصود فاصله هاست ، اما همین که از صدها موانع عبور کرده و با دشواری های بیشماررُخ می نماید جای بس امیدواری است و این تحلیل بخشی از آن دلمشغولی های روزگار ماست!؟ :

سال قبل یکی از جوانان فعال فرهنگی شاندرمن ، در ارتباط با زندگی نامه نعمت الله خان آلیانی مطلبی را در یکی از جراید محلی به چاپ رسانده و در «منابع » و «پی نوشت»ها آورده بود:«حاجی اکبر آلیانی پدر نعمت الله خان آلیانی فرزند حاجی ابراهیم فرزند نوروزعلی می باشد  که گفته می شود جد آنها به نام نوروزعلی در دوره فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به آلیان مهاجرت کرده است (گفتگو با گلعلی فریدی1393) و گویا این گفتگو را آقای(ا.ف) برایش تدارک دیده بود.

مطلب را مرور نمودم . بلافاصله به یاد پاورقی صفحه 84 کتاب دکتر شاهپور آلیانی افتادم و به نقل قول از همسر معین الرعایا که در آن کتاب به میرزا کوچک خان گفته بود :« تمام ایل و فامیل را در اختیار شما گذاشتیم و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و از شما حمایت کردیم تا نهضت پا بگیرد و اکنون به چند کُرد وارد به نهضت متکی شده اید ...»بی آنکه تحلیلی بر روی جملات نقل قول شده صورت پذیرد و تنها به یک پاورقی تاریخی بسنده شده ، غافل از اینکه بعد از چند دهه به نقل قول از «گلعلی فریدی» در جریده ای می آید که جدشان از کُردهای کرمانشاه هستند . یعنی در اصل اینگونه می رساند ، هم خالو قربان از اکراد بود هم معین الرعایا در کنار دیکر اکراد.

آیا براستی همسر معین الرعایا نمی دانست که شوهرش کُرد است ؟ وچرا تاکنون پژوهش جامعی در ارتباط با طایفه ها و اجداد پیرامون مان به شیوه ی علمی صورت نگرفته که قابل استناد دیگر پژوهشگران باشد؟ چرا که تاریخ قضاوت منحصر به فرد خود را اعمال خواهد نمود.

 

ادامه مطلب

مارا چه مي شود؟

چند سال قبل يكي از رجال دلسوز تالش[...] از سر خير خواهي و تجربه و دانشي كه از پيرامونش به دست آورده در يكي از همايش ها كه بعدها به صورت CD در اختيار افكار عمومي قرار گرفت اشاراتي كوتاه به اين مضمون:« بايم يندي ضعفون بپوشونم نقطه ي قوتي تقويت بكرم و...» بيان داشتند . نصايحي كه سخت گزنده و هشدار از عواقبي مي داد كه آينده ي تالش را به تصوير مي كشيد و هيچ يك از ما به اين باور نرسيديم كه روزي بي توجهي به چنين توصيه هايي گريبان ما را خواهد گرفت ـ فرقي نمي كند چه تو باشي و چه من . وقتي با دستان خود بادي را كشت كنيم مسَلَمن طوفان درو خواهيم كرد!.

شايد اين عزيز در طول سه دهه يي كه در كنار اقوام بوده و با مردم بودن تجربه هاي گران بهايي اندوخته است كه ما به گردش نمي رسم و كرديم آنچه را كه نبايد مي كرديم و شد آنچه كه نبايد مي شد و امروز ثمره اش را داريم اين چنين(!)مي بينيم . تاجايي كه سايت مي زنيم به نام شهرمان «...نيوز» نامه ي رحيمي به احمدي نژاد را كه صدها بار كپي رايت شده است و در تمام رسانه هاي ارتباط جمعي باز پخش شد و... مجددن آنرا بازتاب مي دهيم . از مدير محترم مسئول كيهان حاج آقا شريعتمداري كه ... اما اينكه همين ديروز از پيرامون مان چه گذشته است غافل مي مانيم . براستي مارا چه مي شود؟

«تالشه برا» هنر آینه است !   

اشاره :

عزیزان بازدیدکننده ، آنچه در زیر خواهد آمد فرض بفرمایید در حال مطالعه‌ی مجله‌ای هستید که در کنار صفحات ثابت خود ، یکی دوصفحه‌ای برای خوانندگان خود ترجیحن در آخرهای مجله در نظر گرفته است. با همان حال و هوای مطالب فرستاده‌شده‌ی مخاطب ، با شیوه ی نوشتاری خودش با وی ارتباط برقرار می‌کند تا نقطه نظراتی که در این ‌بین پنهان مانده را منتقل نماید ولی برای خواننده‌ی حرفه‌ای کسل‌کننده و ابتدایی به نظر می‌آید.

ما نیز در طول هر فصل می‌بایست به بعضی از موضوعاتی که از ما پرسش می شود ، پاسخگو  باشیم و به همین لحاظ پیشاپیش از روی گل مبارکتان پوزش می‌خواهیم و این هفته را موقتن به این آدرس: «اين شعرها از من نيست»مراجعه نمایید تا بتوانیم به آنچه در زیر خواهد آمد بپردازیم که باز از این بابت پوزشمان دوچندان خواهد بود و با این توضیح مختصر و بازهم با پوزش:

***

هفته‌های قبل کامنتی را از بین کامنت ها انتخاب نمودیم و گویا متعلق به یکی از هم‌زبانان تالشمان است که در چند سطر از ما خواسته‌ تا «وابستگی [...]شمسی‌پور به گویش گیلکی» را برایش تشریح نماییم . خوشبختانه این دوست «تالشه برا»ی ما یادآور شده بود «تحلیل خود را در چرایی» موضوعی که به شرحش خواهیم پرداخت به‌تفصیل با وی به گفتگو بنشینیم .که صد در صد هم «تالش»!!! است و هم آشنا! همین‌که با چند سطر آمده بر ما منت گذاشته و بافرهنگ قابل‌تأمل خود ، هم حُرمت تالش را بجا آورده و هم شعر را پاس داشته است جای تقدیر دارد.

ادامه مطلب

    جدیدتالشه برا

2 ارديبهشت 1394

23:21

 

‍[...]سلیمانی می شود تحلیل خودرادرچرایی شعر گویی استادشمسی پور به گیلکی ارائه فرمایید ؟اصلا چرایک تالش اصیل باید به گویشی غیرازگویش مادری یا ملی خودبسراید؟این نشان دهنده ی وابستگی استادشمسی پوربه گویش گیلکی نیست؟باتشکر

[Web] -

نظر تایید نشده
[تایید] [ویرایش و یا پاسخ] [ارسال ایمیل به نظر دهنده] [حذف] [
پاسخ
] این نظر متعلق است به مطلب با عنوان:يارانمشم

کامنتی که مشاهده می فرماییدیک نمونه از نظرات دسته بندی شده ی عزیزان تالش است . پرسش هایی که نیاز به پاسخگویی دارد و احساس تعهدی که می بایست به هریک از نظرات پرداخت که یکی از این ها گویا « تالشه برا» نام دارد و ما انشاالله سعی خواهیم کرد درفرصت های مناسب به این نظرات پاسخ دهیم . با این توضیحات لازم (ایکاش در همان منطقه تالش از هشتپر گرفته تا ماسال و یا در خود فومنات و... از خشتاونی دعوت می شد تا حضورن به این نقطه نظرات پاسخ جامع بدهند ـ نه مثل چند سال قبل که در ماسال دعوت شد و ایشان پنج ساعت تمام برای جوانان از هر دری سخن گفت ، اما دریغ از یک سطر بازتاب آن و بر عکس...) چشم . حتمن این کار را خواهیم کرد و در هفته های آینده مفصلن در این خصوص خواهیم نوشت و از حسن توجه این عزیز تالش نیز سپاسگزاریم.

***

فصلنامه دروازه بهشت ویژه کتاب منتشر شد

فصلنامه ی «دروازه بهشت» از آن دسته جراید تخصصی ، پژوهشی قزوین است که به صاحب امتیازی اداره کل فرهنگ ارشاد اسلامی استان قزوین و با سردبیری دانشی مرد محبوب و سخت کوش معاصر ، استاد منصور خادم الشریعه سامانی (بازدید کنندگان محترم این تارنما چندان با نام شان غریب نیستند وبا قلم مبارک وی آشنایی دارند) نزدیک به دو دهه است در کنار مدیریت چند نشریه دیگر در قزوین ، دروازه ی بهشت را نیز منتشر می نماید و امروز دایرة المعارف قزوینیان در کل کشور می باشد.

 

ادامه مطلب

پردازش تالش به شیوه ی داعش!!

اشاره :

اوایل انقلاب ، سال 58 فرزند یکی از خوانین محلی ، خود را کاندید مجلس شورای اسلامی نموده و می خواست با شعار ضد امپریالیستی وارد مجلس شود. سخت  هم  در شعارهای خود به  سردمداران رژیم گذشته می تاخت . ( البته منظور مان آن شخص یا دیگراشخاص نیست ، که تحلیل تاریخی است تعبیر تک سویه نشود) که یکی از همان سردمداران «رزم آرا» بود و سندی هم در دسترس افکارعمومی قرار نداشت. سرلشکری که از حامیان پرو پا قرص خوانین ایران بود و کارنامه اش از جنوب گرفته تا شمال و از شرق تا غرب ـ که تاریخ  معاصر به خوبی به شرحش پرداخته است و از آن تاریخ  تا به اکنون سی و چند سال گذشته است . موضوع را به این خاطر یاد آور شدیم ، دوستانی از ما خرده  گرفته اند که  :«چرا در[...] فرو رفته اید و  چیزی  نمی نویسید؟»باید عرض شود ، نوشتنی ها را بایستی در جای خود نوشت و در زمان ممکن و در جراید معتبری که قلم به دستان حرفه ای درآن نقش داشته و تا حدودی صفحات بعدی به دور از قلم جوانان... بوده باشد! و درکنارش نیز حداقل  صدای  رسایی فراتر از گیلان  باشد تا برای پژوهشگران  دلنشین!! آید. اگر اسنادی هست ـ که هست دراختیار تحلیل گران خبره قرار بگیرد. نه جرایدی که در یکی دو شهر و آن هم تَک و تُکی به اطراف  روستاهای فومنات می رسد که  حاشیه های  درون صفحات اش  را اندکی  با طنز آمیخته ایم  که  مواد اولیه اش  در  ماه های گذشته از طریق همان جراید دراختیار افکارعمومی قرار گرفته است وماهم تنها در قالب طنز بیان نموده ایم تاشیرینی آن همانند«قندپهلو» بوده باشد:

ادامه مطلب

با هاتف بوي «جوكول» به مشامم مي رسد

با هاتف بوي جوكول به مشامم مي رسد ، از تازه ترين نوشته هاي جمشيد شمسي پورخشتاوني گيلان شناس و شاعر تالش است كه براي ويژه ي نوروزي هفته نامه ي هاتف نوشته شده و قرار است شب عيد بصورت شكيل در اختيار خوانندگان قرار گيرد.

همزمان آن از همين حالا در سايت «هاتف نيوز» در حال نمايش است . مقاله اي كه گذشته ازآنكه هاتف و هاتفيان  و نشريه ي محبوب گيلان را مورد توجه قرار داده ،‌گيلان شناسان پيرامون خود را نيز به چند دسته تقسيم نموده است و هر دسته را نيز با تقسيم بندي هاي ويژه ي خود كه از خواندني و ماندني ترين نوشته هاي خشتاوني در طول اين مدت به شمار مي آيد. براي دسترسي به اين مقاله به آدرس

www.hatef-news.ir مراجعه نماييد.

 

هفت روز گيلان «فرهنگ عمومي» بود يا رشتي؟

وزير محترم ارشاد در آبان ماه سال جاري به مناسبت روز «فرهنگ عمومي » بيانيه اي را صادر نمود ، به همين لحاظ در رشت هفته اي به نام هفته ي «فرهنگ و هنر رشت» نام گذاري شد . از آنجايي كه همه ي ما مي دانيم «فرهنگ وهنر به سان تارو پود فرشي مي ماند ... كه گره در گره نقش مي بافد» اما در«فرهنگ و هنر رشت» كه در خيابان ، كوچه ، محله و يا اداره و محل كسب به اين هفته پرداخته اند، يك نوع فرهنگ خصوصي را به نمايش گذاشته ، آنهم با زباني خاص (گويش رشتي) كه با پيام وزير محترم تا حدودي مغايرت دارد واين درحالي بود كه اقوام ديگر نيز شاهد «فرهنگ و هنر رشت» بوده اند.

 

ادامه مطلب

شناخت جهش هاي شعر امروز تالش!

تابستان امسال كتابي در گيلان منتشر شد تحت نام «112شاعر شمالي» و در آن هزار قطعه شعر به چاپ رسيده بود . همانگونه كه قبلن در اين تارنما به آن اشاره شد، مؤلف كتاب پيشنهاد گردآوري شعر تالشي را به خشتاوني داد ، ايشان نيز بنابر دلايلي در اين خصوص شانه خالي نمود و توپ را به زمين جوانان تالش انداخت تا فردا بتواند به دفاع از حُرمت شعر بر خيزد و تا آخرين لحظه يي كه كتاب زير چاپ بود نه اين اجازه را به خود داد از مؤلف بپرسد چند شاعر تالش شعر داده اند؟ چه شعرهايي فرستاده شده ؟ قطعات فرستاده شده ازچه كساني  است؟‌خوب است ؟ متوسط است ؟ بد است ؟بدتر است؟ و... تا اينكه كتاب منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت .دربين 13 شاعر تالشي كه قطعاتي از آنها درمجموعه ي ياد شده به چاپ رسيد ، يكي داود محبي زاده گشتي با دوقطعه شعر كوتاه بود.

ادامه مطلب

«دريغ ها»ي تالار چوكا و نتايج آن!

ماهي كه سپري شد ، اگرچه براي پيشكسوتان ، شاعران و نقادان تالش اندكي تلخ و ناگواربود ، اما هرچه بود پيام زيبايي را به عاشقان اين قوم نجيب و دوست داشتني تالش داد كه مسئولين اش مهربان و دست و دل بازند. عاشق قوم خوداند. به زبان شان عشق مي ورزند. به شعرشان احترام مي گذارند. به سلايق مختلف حُرمت مي گذارند و مي دانند اين سليقه هايند كه قوم شان را در بين ديگر اقوام برجسته مي كند. وقت مي گذارند ودر بدترين شرايط كاري به همايش ها سر مي زنند. سخنراني مي كنند. از خود مايه مي گذارند. وجاهت و داشته هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي شان را در اين راه هزينه مي كنند.

 

ادامه مطلب

بوسه بر سرنيزه

نگاهي به اشعار ناظم حكمت

آرش كوهيار

در ميان شاعران كشورتركيه يك نام هست كه از اقبال بسياري در ايران برخوردار بوده است؛ ناظم حكمت . شاعران تركيه در قرن بيستم به سبب نزديكي با اروپا و تحولات جهاني در ادبيات و همچنين جغرافياي كشورها تأثير زيادي از ادبيات اروپا گرفتند و در ميان آنها كساني بودند كه بيش از ناظم حكمت در شعر تركيه تحول ايجاد كردند. نوگراياني كه اوزان افاعيلي را در شعر شكستند و راهي به سوي مدرنيته در شعر باز كردند. اما ناظم حكمت به دو دليل در ايران از شهرت فراواني برخوردار شد.

ادامه مطلب

«آليان من ، ايل من»

يازده ي آذر هر سال ،‌ سالروز شهادت ميرزاكوچك جنگلي ست. اين روزهفته را مطبوعات ـ اگر اندك شناختي از نهضت جنگل داشته باشند ،‌ مقاله يي ،‌ خاطره اي ،‌ تحليل و بررسي يي و...ارايه مي دهند . راديو تلويزيون هم طبق روال هميشگي سريالي را كه بصورت فشرده كرده اند در قالب سينمايي آنرا به نمايش مي گذارند.

 

ادامه مطلب

بي غلامعلي بابا ماسوله ،

«قوم كهن تالش» شده است «به حد و اندازه  يك ايل»


مرحوم غلامعلي بابا ماسوله

اشاره :

از بازديد كنندگان فهيم مان چه پنهان ، هفته هاي گذشته عزيزي با حقير تماس گرفت ودر بخشي از گفتگويش يادآور شدند:« ... به خشتاوني بگو اگر آن مطلب چاپ شده ي روزنامه ي ايران در[...] براي آقاي [... ]به چاپ مي رسيد، آنگونه مي شد كه يك تالش در روزنامه ي ايران ، كه شما را نماينده ي خود انتخاب كرده ، بازتابش داده است؟ ببينيد نوشته ي آقاي [...] در رابطه با درگذشت ...[منظوردوست مان درگذشت پژوهشگركُهنسال گيلاني بود كه به تازه گي به رحمت خدا رفته و در همين خصوص نيز يادداشتي درتارنماي مان بازتاب يافته است]آيا براستي آنگونه كه خواسته ... » و در بين گفته هاي آن تماس گيرنده جملاتي بود كه سخت برايم تكان دهنده بود، (چون همه ي گفته هاي شان را نمي توان در شبكه ي اجتماعي منتقل نمود و در اختيار افكار عمومي قرار داد از اين بابت پوزش مارا بپذيرند) كه «قوم كهن» تالش را كرده اند به «حد و اندازه ي يك ايل؟»و... و چند مورد ديگر را ـ البته همه اينها را در اختيار خشتاوني قرار دادم و ايشان تنها با لبخندي پيام او را بدرقه نمودند.

 

ادامه مطلب

پديده «گيلان شناسي» و«كمپاكس» (قطب نما) شبكه ي جهاني سحر

از منظر شمسي پور خشتاوني

اشاره :

آنچه كه ملاحظه مي فرماييد، بر مي گردد به نقش كاربردي واژه ي «تالش» كه هر از چند گاه از طرف فعالان سياسي آنسو و گاهن اين سو افكار عمومي را به خود مشغول مي كنند . نمونه ي اين سوژه ها بر مي گردد به حركت يكي از فعالان سياسي آنسوي مرز كه  سفري در پاييز سال 1388 به ايران داشته و در مصاحبه يي با جريده ي محلي شهرستان تالش مدعي بود ، در طول هفته يي كه در ايران بوده:« دوبار با شبكه سحر گفتگو كردم» همزمان ، ‌در آن مصاحبه از فردي نام مي برد . به نقل از او حتا با بكار گيري واژه هاي مذهبي از قبيل:«اين حركت يك حركت ... گونه است» ، عملكرد اين فعال سياسي را تاييد ، كه امروز در زندان بسر مي برد . 

ادامه مطلب

اشاره:

 

مقاله يي  كه پيش روي  شما قرار گرفته  به قلم  حسام آبنوس  انتخاب شده است كه به  شبكه ي آذري سحر  پرداخته  است و  اگر  بخواهيم ريزش كنيم و با زاويه هاي  مختلف به  آن نگريسته  شود ، مخصوصن  واژه ي  تالشي  كه اگرچه در آن  پنهان  مانده ـ مي توان  در آينده  به اين  زاويه هم پرداخت ، مقاله يي فوق العاده  وزين و بجا و البته عبرت  آموز هم  مي باشد  و مارا به ياد دانشمند فرزانه گيلاني ، حاج آقا پورعيسي مديركل سابق فرهنگ و  ارشاد  اسلامي گيلان مي اندازد و آن «انتظارات و توقعات و...»مقاله ي فوق الذكر را ديديم  ناخود  آگاه به ياد آن عزيز  فرزانه  افتاديم كه  با نگاهي  هوشمندانه ، پيرامون خود را رصد مي نمود و هر از  گاه با تذكرات شفاهي ـ به آن عنايت داشت كه جايش امروز بس خالي ست:

 

نگاهی به جایگاه رسانه در مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان

(حسام آبنوس)   


مناسبات جمهوری اسلامی ایران با جمهوری آذربایجان در طول دوره شکل گیری و اعلام موجودیت این کشور همواره مورد توجه تهران بوده است. تمامی دولتهای برسرکار آمده در تهران در این سال‌ها به ارتقای سطح مناسبات با این کشور همسایه و هم‌مذهب ایران اهتمام ویژه داشته اند. زیرا ارتقای مناسبات با مردمی که قرابت دینی و فرهنگی و وحدت تاریخی و همجواری جغرافیایی و موضوعات مشترک امنیتی با ایران دارند، از اولویتهای نظام جمهوری اسلامی ایران تلقی می‌شود. از همان آغاز  با اعلام استقلال جمهوری آذربایجان در واپسین ماه‌های عمر اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ایران از نخستین دولتهایی بود که موجودیت جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخت. قبل از آن، در برهه قیام مردمی در جمهوری آذربایجان در اعتراض به سیاستهای رژیم الحادی کمونیستی که نهایتا منجر به  هجوم ارتش سرخ شوروی به باکو در شب 20 ژانویه 1990 و کشتار دستکم 130تن از شیعیان بی گناه باکو شد، دولت جمهوری اسلامی ایران تنها دولتی بود که بطور جدی به دولت شوروی اعتراض رسمی و جنایت شوروی علیه مردم مسلمان جمهوری آذربایجان را به شدت محکوم کرد و این درحالی بود که دولتهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر غربی و دنبساله روهای منطقه‌ای آن‌ها  به راحتی از کنار کشتار مردم در باکو در 20 ژانویه 1990 گذشتند.

 

 

 

ادامه مطلب

 

مسجد تالشان مقيم «بازار تهران» تا «شهرپيوتو» روسيه:

جوانان خبرنگار تالش ، بخوانند!

«... دارند از تالش سوء استفاده ابزاري مي كنند .تمام بازار تهران را غارت كردند... بر ...[با نقطه چين توهين را پوشانده ايم]»

مقدمه:

آنچه را كه در بالا مشاهده مي نماييد ،‌ نه اينكه تصور شود از وبلاگ يكي از جوانان ... كه اكثرن از احساس پاك جواني لبريزند و شور وشوق بي مثالي در چنين سن و سال ها با خود دارند ـ و در جاهايي كه واژه كم مي آورند و در تجزيه و تحليل موضوعات گوناگون پيرامون شان عاجز مي مانند ، از دشنام و پرخاشگري و... بهره ي وافر مي برند.نه . اشتباه نشود . بل از سايت شخصي يك فعال غير تالش بروز و ظهور رسيده است . باورتان مي شود؟! بله درست است . شايد شما را هم به تعجب وا دارد. ‌اين جملات آن جوان را ،‌ از سايت فوق الذكر به عاريه گرفته ايم.البته بخش هايي را نيز مسلمن به نوعي توهين به حساب مي آمد ، با نقطه چين رنگ و لعابش را پوشانده ايم .سايتي كه مي بايست به دفاع از تاريخ عبدالفتاح فومني ، يا به سرگذشت سردار تالش ، نعمت ا... خان آلياني و... مي پرداخت ، به چه سرنوشتي دچار گشته است ؟

 

ادامه مطلب

 

مختصري در باره كليله و دمنه

و ترجمه هاي فارسي آن

(استاد عباس لايق)

تاريخ گذر روزگاران است . گذري كه همه اقوام و ملل چون پشتواره اي بر دوش دارند و محكوم به حمل آنند ،‌تاريخ رخساره ي جمعي اقوام و ملل است. ملت ها و اقوام با تاريخ شان قابل قضاوتند، و به همين خاطر محض تاريخ هميشه دستخوش دستبرد صاحبان ثروت و قدرت ومكنت بوده و هست.اما تاريخ روي ديگري هم دارد ، ‌رويي مستور. كه افاضل اقوام و ملل كه دل سپرده ي حقيقت و امانتدار بشريت بوده اند به لطايف الحيل در لابه لاي پوششي كه نام ادبيات بر خود گرفته است پوشانده اند  تا زوال را از رخساره ي حق و حقيقت دور كرده باشند . و نيز سخاوتمندانه توانسته باشند آموخته هايشان را هم در معرض قضاوت قرار دهند تا پايندگان ازهرقوم و مذهب و ملت و نژادي با بهره مندي از اين حقايق و تجارب آسان تر از راه كمال را پيدا و طي كنند و به شاهد مقصود دست يابند.

 

ادامه مطلب

«سواستفاده از نام تالش»

با مجوز مجاز است ؟

اشاره :

 جرايد تالشي كه در كنار چنين اشخاصي ،‌ سنگ  قوم  تالش را بر

سينه مي زنند اين يادداشت براي چاپ بدون تلخيص بلامانع است!

تماس هاي بيشماري از طرف دوستان تالشي در اين چند روزه ،‌ خصوصن اوج اين بارترافيك را ، روزجمعه داشتم .عزيزاني كه تمام وجودشان از واژه ي «تالش» پراست ، از اين همه لطف و احساس مسئوليت دوستان سر تعظيم فرود مي آورم. متعاقب آن در خصوص همايشي كه قرار بود به نام «تالشان» درتهران برگزار گردد ـ حال نمي دانم برگزار شد يا نه ، هيچ ربطي به ما ندارد و اين را نيز به يكي از دوستان پشت سيم انتقال دادم و عرض كردم :«... اين بر مي گردد به عدم سازمان هاي مردم نهادي كه تالش فاقد آن  است و ما اين را نيز قبلن در نوشتاري مفصلن توضيح داده ايم و گفته ايم كه در يكي از شهرستان هاي استان مازندران (رامسر) دست كم ده سازمان مردم نهاد در حال فعاليت اند كه اگر در تالش پنج شش تا ازهمين سازمان ها فعال بودند در رقابت بين آنها ، ‌تالشان خروجي شان را مي سنجند و خود انتخاب مي كردند كه در پناه كدام NGOبايستند؟!وآن افرادي كه در تهران به نام «تالشان» در صدد برگزاري «همايش فرهنگي» بودند به خودشان ارتباط دارد حق هر تالشي ست ، جشني را به توانايي خود برگزار نمايند.»  

 

ادامه مطلب

در شهر تالش...:

رونويسي از دست آمريكا و اروپائيان برابر با اصل است

اشاره :

با پوزش از پژوهشگران  و مردم  آشناي  به پيرامون شان ـ هدف از اين

مجادله هاي مكرر! آگاهي دادن بيشتر به جوانان و نوجوانان عزيزمنطقه

است كه  به  فطرت  پاك  جواني  و تالشي شان ، ‌وارد كوران فعاليت هاي

سهم خواهي در جرايد  مبتدي و  در  فضاي  مجازي  شده كه از پيرامون

شان  بي خبرند . در اين  وادي  شاهد  و  ناظرمان  هم ، آرشيو  خود آن

رسانه هاي مكتوب و مجازيي است كه سال هاي سال است از  خود بجاي

 گذاشته و مي گذارند و اطلاعاتي اين چنين زبر و خشن در دسترس افكار

 عمومي قرار مي دهند:

«اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَومِ حَتي يُغَيرُوا ما بِاَنْفُسِهِم »

                                                                  (سوره رعد آيه 11)

از آنجايي قدما گفته اند، گذشته چراغ راه آينده است بر همين اساس ما از همان گذشته كمك گرفته و آنچه را كه در اين سال ها به دل آرشيو سپرده ايم به باز خواني بخش كوچكي از آن مي پردازيم .تا هم مسئله رفع و رجوع آرشيو مستند گردد و هم ما به غبار روبي گذشته رفته باشيم . گذشته يي كه امروز عصاره اش به نمايش گذاشته شده است .

ادامه مطلب

برخيز كه باد صبح نوروز            آواز خوش هزار دستان!

                                                                                                                       (شيخ اجل سعدي)

                              بهاران خجسته باد!

با گذر از تالشان دو سو:

ازباغ جهان آباد تا دره ي پروانه ها

اشاره:

آنچه كه براي گل روي تان انتخاب شده ،‌ گزارش اختصاصي شب عيدي ست. تا پايان تعطيلات نوروزي (سيزده بدر) با شما خواهد بود.سوژه ي اين گزارش ، اتفاقي شكار شده است . آنهم بر مي گردد به جشن [...]كه از رسانه ي ملي خُرده گرفته شده ـ چرا آن جشن را انعكاس نداده است (؟!)مطالبي كه در پايين مي آيد ، در مدح صدا و سيماي مرگز گيلان نيست ، ‌بلكه رصد هوشمندانه ي مسئولين رسانه ملي «كه مرزبانان فرهنگي ايران زمين اند»  ـ ‌از جنگ نرم با «دكمه ي آلن» در فضاي مجازي و شناسايي «فعالان» تالش ،‌البته با ابزار و ادوات خودشان مي باشد.   

 آوارگان جنگ ارمنستان عليه آذربايجان: عكس هاشمسي پور خشتاوني

ادامه مطلب

 

تحريك كردهاي عراق از طرف شاه


اشاره :

آنچه كه مشاهده مي كنيد برشي از روايتي ست كه به

صورت پاورقي سريالي در كيهان به چاپمي رسد و اين

اسناد چه شباهتي به تالشان آنسو و سياست هاي

پنهان و پيدايي كه در هفته ي آينده در همين خصوص

به نمايش خواهيم گذاشت و شايد پيش مقدمه يي

باشد براي اين يادداشت ـ كه خالي از لطف نيست :

در اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350، رژيم شاه شروع به تحريک کردهاي عراق عليه دولت اين کشور نمود. شاه اين اقدامات را با هماهنگي و همکاري آمريکا و اسرائيل انجام مي‌داد و منظور از آن، سرگرم کردن دولت عراق به درگيري‌هاي داخلي و دورنگاه داشتن اين کشور از درگيري‌هاي اعراب و اسرائيل و عدم فرصت به آن جهت ايجاد مزاحمت براي همسايگانش بود. کريستين دلانوا در اين زمينه مي‌نويسد:

 

ادامه مطلب

انديشه ي نعمت ا... خان آلياني و...

در گفتگو با جمشيد شمسي پور «خشتاوني»

اشاره:

عكسي كه مشاهده مي نماييد از لاي يك فصل از پروژه ي عظيم ، به عاريه گرفته ايم ـ كه در مجله يي فوق تخصصي محبوب گيلان و كشور ، به چاپ رسيده است .البته با آن زير نويسي اي كه دست كمي از خود پژوهش هفت قسمتي ندارد ، كه هر قسمت اش در ده صفحه از هر شماره ي آن مجله ، به تاريخ سپرده شده است. جريده يي كه نه تنها در كشورعزيزمان ، بلكه درجهان مي درخشد . هر يك شماره از آن با تيراژي خيره كننده و خوشبختانه خواننده ي خاص خود را نيز دارد. از جمله دانشمندان ، ‌نويسندگان ، پژوهشگران نامي اقوام مختلف و... كه هر يادداشت كوتاه آن بلافاصله ثبت در تاريخ خواهد شد. خصوصن با آن تيم ورزيده ، با تجربه و سرد و گرم روزگار چشيده  و در كنارش سازمان هاي مردم نهادي كه با خود دارد ، اين مجله ي محبوب را به اوج رسانده است .مجله يي كه به تأسي از بزرگانش ،‌ از جمله مرحوم ابراهيم فخرايي ، ‌جهانگير سرتيب پور و... براي گيلك هاي نجيب اهل قلم ،همانند نگين انگشتري شده است و در شناسايي سنتش ، خانه هاي قديمي را مي خرند و پژوهشگر پرورش مي دهند و به نسل جوان شيوه ي در دست گرفتن قلم را مي آموزند. آنهم نه قلمي كه از اين و آن رونويسي كنند ،‌ بلكه به اندازه ي يك مؤسسه براي شان توليد مي آورند. و بايد گفت خدا قوت تان دهد دوستان . ناز شصت تان!!اما آن عكس درج شده [حساسيت مسئله و از عجايب روزگار!است. كلبه يي شبيه سازي شده ـ كه آيا نود و دو سال قبل درب اش آبي رنگ بود؟].كه در واكاوي از آن ، ‌قلم ژورناليست هاي جوان تالش را مي طلبد . كم هم نيستند از اين جوان هاي با استعدادي كه مي توانند از اين مصيبتي كه در طول تاريخ گريبانگير تالش شده ،  كه سرگذشت رهبران نهضت جنگل در پرده يي از ابهام باقي مانده است تحليل نمايند ؛ چگونه است رنگي ـ خود را همرنگ تاريخ نموده است ؟ خصوصن اينكه حتا«رنگ» را نيز شناسايي نموده  و در ذهن تاريخ بيرون كشيده شده است! و شايد بتوانند پژوهش ارزنده يي از خود بجاي بگذارند. چرا كه اين همه تالش در آن هفت ساله انقلاب جنگل از خود ايثار و رشادت و شجاعت به خرج داده اند . حال چه شد كه اين آلونك از آن بجاي مانده ؟ نياز به پژوهش دارد و در كنارش اغراق پا نويس شده ي عكس جاي تأمل دارد! كه چه كسي باز سازي اش كرده و دلايل باز سازي اش چه بود؟!باز به ما ارتباطي ندارد. من هم با توجه به نوار مصاحبه يي كه دست كم يازده سال پيش با جناب شمسي پور خشتاوني انجام داده بودم اسنادي در دست داشتم و در آن زمان  (سال 81) اين اجازه به من داده نشد! تا بازتابش دهم . زماني كه اين پروژه با عكس بالا منتشر شد خواستم  واكنش نشان دهم وباز موقعيت اش متناسب با آن نبود ،‌ تا اين كه چند هفته ي قبل حادثه يي روي داد وبه آرشيو رجوع و آن نوار را پياده كرده كه پيش روي شما قرار خواهد گرفت.

 

 

 

ادامه مطلب

تعارفات پژوهشي[سياه كردن مجلات]

و نابودي تدريجي جوانان تالش!

پژوهشگري تالش ،روزي در جمع ، پند و پيامي داد كه هنوز آويزه ي گوشم هست . خصوصن در مواجهه به سرگذشت جوانان تالش كه امروز حتا به خودشان شك دارند. و آن اين بود:«...يكي از دهها شگرد افراد به ظاهر باستان گرا اين است تا جوانان با استعداد را در نطفه خفه ، قلم و بلوغ فكري شان را در انحصار خود در آورد...» و آن روز در پاسخ ام ،‌مطالبش را تا حدودي بازتر نمود و متعاقب آن گفتند :«... شايد جوان نداند آنچه را كه دارد به آن فكر مي كند و يا به اصطلاح دارند در قالب هاي مختلف تاريخي ،‌ادبي ، ‌هنري ، فرهنگي ، اجتماعي و...به آنها كمك مي كنند نوشته هايي بر اساس رونويسي شده از كتاب هاي مختلف و هدف دار است و در كنارش مسئول جريده يي هم اگر شناختي از پيرامون آنچه كه به دست او رسيده ،نداشته باشد هم آن جوان قرباني خواهد شد هم گرداننده آن جريده ـ و از كجا معلوم طرف با واسطه قرار دادن قلم اين يا آن جوان خواسته خود نشريه را زير سؤال ببردو...».

 

ادامه مطلب

انتخابات جمهوري آذربايجان و محو تالش!

سومين دوره انتخابات رياست جمهوري آذربايجان بعد از مرگ حيدرعلي اُف با پيروزي سومين بار فرزندش الهام علي اُف به پايان رسيد. در اين خصوص مي خواستيم مطلبي را قلمي نماييم ، اما ديديم كه افكار عمومي از كنارش گذشته و داده هاي ارايه شده با تنوع خاصي در دسترسي آنهايي كه اين موضوع را دنبال مي نمودند قرار گرفته است . و اگر زياده هم به اين مسئله پرداخته شود اصل سوژه ، لوث خواهد شد و از طرفي هم نمي توان چشم و گوش بسته از كنارش كه به تالش بر مي گردد گذشت.

با توجه به احساس مسئوليتي كه نسبت به اين واژه داشته و داريم نياز است به يك نكته حياتي اشاره نماييم و آن اينكه چگونه با گذشت زمان تالش دارد همچون شمع مي سوزد و قطره قطره فرو مي چكد و محو مي گردد. و با فرو چكيدن هر قطره اش ، آن مقدار كورسو نيز در حال خاموشي ست.

ادامه مطلب

آگهي به تاريخ!

چند روز قبل بر حسب نياز براي جستجوي مطلبي به آرشيو رجوع نموده تا آنچه كه در پي اش بودم ، براي فيش برداري استفاده نمايم . در لابلاي آنها به مطبوعه يي بر خوردم كه تاريخ دهه اول انقلاب را كه بر مي گردد به سال هاي 59و58 و در آن به نقل از يكي از سران ليبراليزم كه فرزند ناخلف همان امپرياليزم باشد و قبلن برادر بزرگتر همان فئوداليزم بود ، در رقابت با آن به درستي ـ اگرچه خود نمي دانست ، ولي زد به هدف روي سيبلي كه در برابرش قرار داشت و آورده بود:« ... اينهايي كه در تركمن صحرا زمين هاي خوانين را به اشتراك گذاشته اند تا از محصول شان ايدئولوژي درو نمايند ، پدران شان قبلاً خوانين همان رعايا بودند و امروز فرزندان شان با قلم اشراف پرستانه ي پدران شان رؤيت نموده اند . اگر به خوبي به گذشته ي همان پدران شان بر گردند كه با زور و چپاوول حاصل شان را مي ربودند و اينها با قلم ، تفكرشان راو...».

ادامه مطلب

انديشه ي خيام در شعر معاصر

(ليلا كردبچه / دانشجوی دوره ی دکتری ادبیات معاصر)

حكيم عمر خيام نيشابوري از جمله شاعراني است كه سهم بسزايي در شعر پس از خود داشته اند . او در كنار سعدي ، حافظ و مولوي بيشترين سهم تاثير گذاري بر ادبِ پس از خود را در ميان ديگر شاعران داشته و اشعار او از معدود اشعار تاثير گذاري است كه به انتقال فضاي فكري و نوعي بينش و جهان بيني منجر شده اند .

 

ادامه مطلب

پروفسورسميعي،

چه مي شد اگر تالش بود؟

 

شبكه ي 5 سيماي جمهوري اسلامي ايران (شبكه تهران) روز پنجشنبه 7شهريور92 ساعت 16 در فيلم مستندي از زندگي پروفسور مجيد سميعي در برنامه اش كه «مشاهير تهران» نام دارد پخش نمود كه براي هر ايراني ـ خصوصن ايراني اي كه گيلاني باشد مايه ي مباهات بود كه تصويرش قاب آينه ي مشاهير تهران در رسانه ي ملي را مزين نمايد.

ادامه مطلب

در خط بين تالش و تَوَهم

در پُست قبلي ـ يكي دوهفته ي قبل نوشتيم ،‌ شخصي به نام «مركزمدنيت تالش» به اين سويي ها معرفي شد كه حتا اين بنده ي خدا يك اتاق براي «مدنيت» اش نداشت ، تا بخواهد تحت عنوان NGO ، به اصطلاح با تالشان دادو ستد فكري و فرهنگي و ... بكند. جالب اينكه در كنارهمه ي اين ها ،‌ فعاليت سياسي اش كه همان «نامه به رئيس جمهور»محترم سابق كشورمان باشد را بدون اتاق كار ،‌ دنبال نموده تا وجهه ي اجتماعي اش را به رُخ تالشان دو سو بكشاند. متأسفانه آن «نامه» يي كه در بروشورهاي قبلي به ويترين تبليغ گذاشته شده بود ، حتا نتوانسته بود به دفاع از آن بر خيزد .

 

ادامه مطلب

از سردبير جوان يا «مشاور تاريخي»!

«انتقاد واقعي» از كي؟

اشاره:

با پوزش از خوانندگان فهيم و اهل پژوهش . بايد گفته شود ،‌ بي غرض و حُب و بغض ، آنچه كه در زير مي آيد ، يك ذره نخواسته ايم قلم را با نفرت و حسدآلوده نماييم . چرا كه واژه ي «تالش» به همان اندازه براي مان عزيز است كه واژه ي مقدس ايران مي باشد. هر آنچه كه مي آيد حقيقتي ست به نام نقد،‌(حال تند و كندي آن بستگي دارد به جذب و دفع انديشه وراني كه مخاطب اين ياد داشت قرار مي گيرد) شايد سر دبير جريده ، حق را به ما بدهد . تا جايي كه مي دانيم ، ‌دررابطه با رويدادهاي پيرامون خود به روز هست و به خوبي مي داند ، آن نامزدي كه قبلن در شعار انتخاباتي اش مي گفت : اگر من برنده شوم معاونت اقوام تشكيل خواهم داد. و حتا در شاندرمن يك بنر عريض و تأويل هم به استقبال از آن نصب كرده بودند . جالب اينكه او به تالش مي آيد، اما در مناظره تلويزيوني از همه اقوام ايراني نام مي برد الا تالش!و به يقين مي دانيم كه اين قوم تالش در حافظه اش نمانده است .

 

ادامه مطلب

تعداد صفحات : 14